hour

/ˈaʊər//ˈaʊə/

معنی: ساعت، وقت، مدت کم
معانی دیگر: ساعت (60 دقیقه)، تسو (از پهلوی : تسوک)، هنگام، زمان، (جمع) ساعات اداری (یا کار)، ساعت خواب و برخاستن، (احتساب وقت از نیمه شب تا نیمه شب)، (فاصله برحسب ساعت)، (آموزش) یک کلاس (حدود پنجاه دقیقه)، (نجوم) ساعت نجومی (برابر با 15 درجه در امتداد استوای کیهانی)، (کلیسا) هریک از هفت هنگام روزانه برای ذکر و مناجات، 06 دقیقه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a unit of time equal to sixty minutes.

(2) تعریف: any specified one of twenty-four such periods in the day.

- the hour of three o'clock
[ترجمه فاطمه صالحی] ساعت سه بامداد
|
[ترجمه گوگل] ساعت سه بعد از ظهر
[ترجمه ترگمان] ساعت سه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a time of the day associated with certain types of activity.

- lunch hour
[ترجمه آتنا] وقت نهار
|
[ترجمه کیمیا رهنما] زمان ناهار
|
[ترجمه گوگل] ساعت ناهار
[ترجمه ترگمان] ساعت ناهار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: (pl.) the usual time during which a person is available or during which an establishment is open for business.

- Does the bank have any hours on Saturday?
[ترجمه فاطمه صالحی] بانک روز شنبه تا چه ساعتی فعالیت داره؟
|
[ترجمه گوگل] آیا بانک در روز شنبه ساعت کاری دارد؟
[ترجمه ترگمان] بانک تا شنبه ساعت وقت داره؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: the distance that can be traveled in one hour.

- They live an hour from the hospital.
[ترجمه گوگل] آنها یک ساعت از بیمارستان زندگی می کنند
[ترجمه ترگمان] یک ساعت از بیمارستان فاصله دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. hour by hour
ساعت به ساعت

2. hour after hour
دایما،هر ساعت،ساعت به ساعت

3. an hour
یک ساعت

4. an hour ago
یک ساعت قبل

5. an hour ago it stopped raining and then it started again
یک ساعت پیش باران ایستاد و سپس دوباره شروع شد.

6. the hour of glory has arrived
زمان افتخار فرا رسیده است.

7. every hour on the hour
هر ساعت و سر ساعت،ساعت به ساعت

8. one's hour
زمان مرگ

9. within an hour he tossed down ten cups of tea
در مدت یک ساعت ده فنجان چای خورد.

10. by the hour
به طور ساعتی

11. of the hour
برجسته ترین (چیز یا شخص) در این زمان

12. at the stated hour
در ساعت مقرر

13. better than an hour
بیش از یک ساعت

14. inside of an hour
کمتر از یک ساعت

15. to strike the hour
ساعت را اعلام کردن

16. toward the dinner hour
حدود وقت شام

17. two kilometers an hour
دو کیلومتر در ساعت

18. at the eleventh hour
در آخرین لحظه،در آخرین فرصت،درست پیش از آنکه دیر بشود

19. at the eleventh hour
در آخرین فرصت،درست قبل از اینکه کار از کار بگذرد

20. a quarter of an hour
یک ربع ساعت

21. allow at least an hour for lunch
لااقل یک ساعت برای ناهار وقت بگذارید.

22. at twenty miles an hour
با سرعت بیست مایل در ساعت

23. one hundred kilometers per hour
صد کیلومتر در ساعت

24. she spent half an hour browsing through the chapter he had already read
او نیم ساعت فصلی را که قبلا خوانده بود جسته گریخته مرور کرد.

25. ten dollars for each hour of work
ده دلار در مقابل هر ساعت کار

26. that was his finest hour
آن بهترین دوران (زندگی) او بود.

27. the broadcast lasted an hour
برنامه یک ساعت طول کشید.

28. the clock boomed the hour
ساعت دیواری سر ساعت دانگ دانگ به صدا درآمد.

29. the clock sounds the hour
ساعت دیواری ساعت را اعلام می کند.

30. the clock tolls the hour
زنگ ساعت وقت را اعلام می کند.

31. the train arrived one hour ahead of time
ترن یک ساعت زود رسید.

32. to walk for an hour
به مدت یک ساعت راه رفتن

33. to work by the hour
به طور ساعتی کار کردن

34. your watch is one hour behind
ساعت شما یک ساعت عقب است.

35. he aided me in my hour of need
او به هنگام نیاز مرا یاری کرد.

36. i will return in one hour
تا یک ساعت دیگر برخواهم گشت.

37. she came at the agreed hour
او سروقت توافق شده آمد.

38. she talked for a solid hour
یک ساعت تمام حرف زد.

39. the better part of an hour
تقریبا یک ساعت

40. the church bell strikes every hour
ناقوس کلیسا هر ساعت به صدا درمی آید.

41. the news is aired every hour
اخبار هر ساعت پخش می شود.

42. the rate of speed per hour
میزان سرعت در ساعت

43. they are paid by the hour
آنها ساعتی مزد می گیرند.

44. to do 60 miles an hour
ساعتی 60 مایل رفتن

45. to go 90 kilometers an hour
ساعتی 90 کیلومتر رفتن (راندن)

46. dinner has been done for an hour
یک ساعت است شام آماده شده است.

47. factory workers are paid by the hour
مزد کارگران کارخانه بر حسب ساعت پرداخت می شود.

48. one must be ready for one's hour
آدم باید برای مرگ خود آماده باشد.

49. she rattled on for a full hour
یک ساعت تمام ور زد.

50. the next plane arrives in one hour
هواپیمای بعدی یک ساعت دیگر وارد می شود.

51. the teacher droned for a whole hour
معلم یک ساعت تمام ور زد.

52. they could be here within an hour
شاید یک ساعته اینجا باشند.

53. we have math during the first hour and english during the second
در ساعت اول ریاضی و در ساعت دوم انگلیسی داریم.

54. we made one hundred miles an hour
ما ساعتی صد کیلومتر می رفتیم.

55. he kept resisting, but at the eleventh hour he consented and got on the train
او مقاومت می کرد ولی در آخرین لحظه موافقت کرد و سوار قطار شد.

56. it took the best part of an hour
نزدیک به یک ساعت طول کشید.

57. leave the dough to prove for an hour
یک ساعت صبر کن تا خمیر ور بیاید.

58. maintain your speed at 100 kilometers per hour
سرعت خودت را روی صد کیلومتر در ساعت ثابت نگه دار.

59. she zapped through the work in one hour
ظرف یک ساعت کلک آن کار را کند.

60. the burning ship stayed afloat for an hour and then sank
کشتی مشتعل یک ساعت بر روی آب ماند و سپس فرو رفت.

61. the meeting will be over in an hour
جلسه یک ساعت دیگر تمام خواهد شد.

62. the prescribed dosage is one teaspoon every hour
میزان تجویز شده،یک قاشق چای خوری در هر ساعت است.

63. they used to get four bob an hour
ساعتی چهار شیلینگ می گرفتند.

64. a car that can hit 200 miles per hour
اتومبیلی که می تواند به سرعت 200 میل در ساعت برسد

65. a storm packing winds of 90 miles an hour
طوفانی که دارای بادهای 90 میل در ساعت بود

66. a train that travels at 200 kilometers per hour
قطاری که با سرعت 200 کیلومتر در ساعت حرکت می کند

67. because of the bumper-to-bumper traffic, we were an hour late
به واسطه ی تراکم وسایط نقلیه یک ساعت دیر رسیدیم.

مترادف ها

ساعت (اسم)
time, watch, timer, clock, timepiece, hour, horologe, ticker

وقت (اسم)
time, period, hour, tempo

مدت کم (اسم)
hour

تخصصی

[برق و الکترونیک] ساعت واحد زمان برابر با 3600 ثانیه .استفاده از واحد SI زمان، ثانیه، ترجیح داده می شود.
[مهندسی گاز] ساعت

انگلیسی به انگلیسی

• unit of time equal to 60 minutes; certain time of day
an hour is a period of sixty minutes.
you can refer to the period of time that something happens each day as the hours that it happens.
you can refer to a particular time in the day as a particular hour.
something that happens on the hour happens at one o'clock, at two o'clock, and so on at regular intervals of one hour.
if something happens in the early hours or in the small hours, it happens in the early morning after midnight.

پیشنهاد کاربران

ساعت
مثال: I'll meet you at six o'clock.
ساعت شش با هم ملاقات می کنیم.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
دوستان قبل دیس کردن یه پیام کمی دقت کنید. پیشنهاد اقای موسوی که گفتن به معنای باب روز میشه کاملا درسته. .
ثانیه= دَمَک، آن = Second
دقیقه= دَم = Minute
ساعت= گاه، گه =Hour
ساعت= گاه نما =Clock
زمان سنج = Timer/ Stop watch
نیم ساعت= نیم گاه = Half Hour
یک ربع= یک چهارک، یک چهارم = Quarter Hour
keep 2 hour on freezer
- باب روز
( مثلاً کلمه یا اصطلاحی که سر زبان ها می افتد و زیاد شنیده می شود و باب روز می شود )
واژه hour به معنای ساعت
واژه hour ( که به صورت اختصاری hr یا . hr نوشته می شود ) به مدت زمان 60 دقیقه گفته می شود. هر شبانه روز به بیست و چهار بخش تقسیم شده که به هر کدام از این بخش ها hour می گوییم. مثلا:
...
[مشاهده متن کامل]

the exam lasted an hour and a half ( امتحان یک ساعت و نیم طول کشید. )
واژه hour گاهی اوقات دقیقا به معنای 60 دقیقه نیست، بلکه حدودا معادل یک ساعت است. مثلا:
i'll be back in an hour ( من تا یک ساعت ( دیگر ) بر می گردم. )
a hospital’s visiting hours ( ساعات ملاقات بیمارستان )
گاهی اوقات واژه hour در حالت جمع به حالت استعاری به مدت زمان طولانی اشاره می کند. مثلا:
i've been waiting for hours ( خیلی وقت است که منتظر تو بوده ام. )
it took hours getting there ( رسیدن به اینجا ساعت ها طول کشید. )
دقت کنید که با واژه hour از حرف تعریف an استفاده کنید.
منبع: سایت بیاموز

ساعت ( Clock ) : تَساک ( برگرفته از تسوک در پارسی میانه )
ساعت ( Hour ) : گاس ( برگرفته از گاس در پارسی میانه، ریشه گاه )
دقیقه ( Minute ) : زَم ( همریشه با دم و دمان در پارسی میانه و زمان در پارسی نوین )
...
[مشاهده متن کامل]

ثانیه ( Second ) : دَمِه ( همریشه با دم و دمان در پارسی میانه و زمان در پارسی نوین )

ساعت ( ۶۰دقیقه )
two hour به معنی دو ساعت
She spends hours on the telephone every day
او هر روز چندین ساعت با تلفن مشغول است
💈💈
ساعت
ساعت نمیشه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس