hotfoot

/ˈhɒtfʊt//ˈhɒtfʊt/

معنی: تسریع کردن، عجله کردن، سراسیمه رفتن، سراسیمه، باشتاب، گریزان
معانی دیگر: با عجله، در تعجیل، (با : it) شتاب کردن، (عامیانه)، (شوخی عملی) قرار دادن کبریت افروخته در درز کفش کسی که توجهش به جای دیگری است

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: hotfoots
• : تعریف: a practical joke in which a match is secretly placed between the upper and sole of someone's shoe and is lit.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: hotfoots, hotfooting, hotfooted
• : تعریف: to move in haste; hurry (usu. fol. by it).

- They hotfooted it down to the train station.
[ترجمه گوگل] آنها آن را تا ایستگاه قطار پایین آوردند
[ترجمه ترگمان] به ایستگاه قطار رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
• : تعریف: in great haste; quickly.

- We went hotfoot to the bank.
[ترجمه گوگل] با پای گرم به بانک رفتیم
[ترجمه ترگمان] به بانک رفتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. he sent ambassadors hotfoot to the turks
با شتاب نزد ترکان سفیر فرستاد.

2. She'd come hotfoot from the palace with the latest news.
[ترجمه گوگل]او با آخرین اخبار از قصر آمده بود
[ترجمه ترگمان]با آخرین اخبار از قصر بیرون امده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The children come running hotfoot when they hear tea is ready.
[ترجمه گوگل]بچه‌ها وقتی می‌شنوند چای آماده است، می‌آیند
[ترجمه ترگمان]بچه ها وقتی صدای چای را می شنوند، دوان دوان می آیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He had just arrived hotfoot from London.
[ترجمه گوگل]او به تازگی از لندن وارد شده بود
[ترجمه ترگمان]تازه از لندن آمده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The children came running hotfoot when they heard tea was ready.
[ترجمه گوگل]بچه ها دوان دوان آمدند که شنیدند چای آماده است
[ترجمه ترگمان]بچه ها وقتی صدای چای را شنیدند، دوان دوان وارد شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He was struck by Bastin's cool, calculated style, and set out hotfoot for Devon.
[ترجمه گوگل]او تحت تأثیر سبک باحال و حساب شده باستین قرار گرفت و برای دوون آماده شد
[ترجمه ترگمان]از روش حساب شده و حساب شده \"بستن\" استفاده کرد و برای دوان دوان دوان رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I have an unnerving sensation that someone is giving me a hotfoot in my left shoe.
[ترجمه گوگل]من یک احساس ناراحت کننده دارم که کسی در کفش چپم به من پا داغ می دهد
[ترجمه ترگمان]این احساس unnerving را دارم که یک نفر به من یک hotfoot در کفش چپ من می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The movie will begin in five minutes. we'd better hotfoot it to the theater.
[ترجمه Peter Strahm] فیلم پنج دقیقه دیگه شروع میشه، بهتره برای رفتن به تئاتر عجله کنیم
|
[ترجمه گوگل]فیلم پنج دقیقه دیگر شروع می شود بهتر است آن را به تئاتر ببریم
[ترجمه ترگمان]فیلم تا پنج دقیقه دیگه شروع میشه بهتره بریم سینما
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Like Bernard Shaw, he has tickled his readers'funny bone with a cultural hotfoot.
[ترجمه گوگل]او مانند برنارد شاو، استخوان خنده‌دار خوانندگانش را با لحنی فرهنگی قلقلک داده است
[ترجمه ترگمان]مانند برنارد شاو، او خوانندگان مضحک خود را با یک hotfoot فرهنگی غلغلک داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تسریع کردن (فعل)
precipitate, accelerate, speed up, advance, catalyze, hotfoot

عجله کردن (فعل)
hotfoot, hie, hurry, hasten, haste, hurry up

سراسیمه رفتن (فعل)
hotfoot

سراسیمه (قید)
hotfoot, headfirst, headforemost, pell-mell

باشتاب (قید)
hotfoot, hastily, apace, summarily

گریزان (قید)
hotfoot

انگلیسی به انگلیسی

• hurry, run
quickly, with speed
if someone goes somewhere hotfoot, they go there quickly and eagerly; an informal word.

پیشنهاد کاربران

بپرس