horseradish

/ˈhɔːrsˈrædɪʃ//hɔːsˈrædɪʃ/

معنی: ترب کوهی، ریشه خردل
معانی دیگر: (گیاه شناسی) ترب کوهی، گز روغنی، گز روغن (armoracia lapathifolia از خانواده ی crucifer)، ریشه ی خردل، ترب کوهی، ریشه خردل

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a tall, coarse, white-flowered plant with a thick, whitish, sharp-tasting root.

(2) تعریف: the root of this plant, shredded and made into a relish or condiment.

جمله های نمونه

1. Pickled cucumbers and beetroot and horseradish sauce topped the bill.
[ترجمه هدایتی] ترشی خیار، سس چغندر و سس خردل در بالای این لیست هستند.
|
[ترجمه گوگل]خیارشور و سس چغندر و ترب در صدر فهرست قرار داشتند
[ترجمه ترگمان]خیاره ای برشی و سس beetroot و سس horseradish بالای این لایحه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Horseradish was used for coughs and colds, wild strawberry for anaemia and nervousness and honeysuckle was the first example of aspirin.
[ترجمه گوگل]ترب برای سرفه و سرماخوردگی، توت فرنگی وحشی برای کم خونی و عصبی بودن و پیچ امین الدوله اولین نمونه آسپرین بود
[ترجمه ترگمان]Horseradish برای سرفه و سرماخوردگی به کار می رفت، توت فرنگی وحشی برای کم خونی و عصبیت و honeysuckle اولین نمونه آسپرین بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Iced camembert cream, frozen horseradish sauce, and tomato ice all belong to this period.
[ترجمه گوگل]خامه کامبرت سرد، سس ترب منجمد و یخ گوجه فرنگی همگی متعلق به این دوره هستند
[ترجمه ترگمان]بستنی، سس horseradish منجمد، و یخ گوجه فرنگی همگی به این دوره تعلق دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The horseradish burns the throat.
[ترجمه گوگل]ترب گلو را می سوزاند
[ترجمه ترگمان] The گلوت رو میسوزونه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Serve with horseradish cream sauce, Yorkshire pudding and gravy.
[ترجمه گوگل]با سس خامه ترب کوهی، پودینگ یورکشایر و سس سرو کنید
[ترجمه ترگمان]این غذا را با سس horseradish، پودینگ Yorkshire و gravy سرو کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. And the horseradish potato puree, braised greens, Maytag blue cheese and port wine sauce are also praiseworthy.
[ترجمه گوگل]و پوره سیب زمینی ترب، سبزی سرخ شده، پنیر آبی مایتاگ و سس شراب پورت نیز قابل ستایش هستند
[ترجمه ترگمان]و پوره سیب زمینی horseradish، braised سبزی، پنیر آبی Maytag و سس شراب port نیز قابل ستایش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Remove from heat and stir in mustards, horseradish and sour cream.
[ترجمه گوگل]از روی حرارت بردارید و خردل، ترب و خامه ترش را با هم مخلوط کنید
[ترجمه ترگمان]از روی حرارت بردارید و در mustards، horseradish و خامه ترش کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Stir in horseradish and vinegar and adjust seasoning to taste.
[ترجمه گوگل]ترب کوهی و سرکه را با هم مخلوط کرده و ادویه را به دلخواه تنظیم کنید
[ترجمه ترگمان]در horseradish و سرکه بریزید و ادویه را با سلیقه خود تطبیق دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Horseradish peroxidase catalyzed the copolymerization of lignin with cresol in the reversed micellar system.
[ترجمه گوگل]پراکسیداز ترب کوپلیمریزاسیون لیگنین با کرزول را در سیستم میسلی معکوس کاتالیز کرد
[ترجمه ترگمان]Horseradish peroxidase، copolymerization lignin با کرسول را در سیستم micellar معکوس کاتالیز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Arrange on a platter and drizzle with the horseradish dressing.
[ترجمه گوگل]در بشقاب بچینید و با سس ترب بپاشید
[ترجمه ترگمان]یک بشقاب از روی یک بشقاب و نم نم باران بر روی آن ریخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Horseradish has a very strong bite.
[ترجمه گوگل]ترب لقمه بسیار قوی دارد
[ترجمه ترگمان] horseradish \"یه گاز خیلی قوی داره\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Methods: Tetramethyl rhodamine ( TMR ) or horseradish peroxidase ( HRP ) retrograde tracing and biotinylated dextran amine ( BDA ) anterograde . . .
[ترجمه گوگل]روش ها: تترا متیل رودامین (TMR) یا پراکسیداز ترب کوهی (HRP) ردیابی رتروگراد و دکستران آمین بیوتینیله (BDA) آنتروگراد
[ترجمه ترگمان]روش های: Tetramethyl rhodamine (TMR)یا horseradish peroxidase (HRP)، tracing retrograde و biotinylated dextran (BDA)anterograde
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Horseradish peroxidase labelled cells distributed in the parenchyma of the pineal gland.
[ترجمه گوگل]سلول های نشاندار پراکسیداز ترب کوهی در پارانشیم غده صنوبری توزیع شده اند
[ترجمه ترگمان]Horseradish که روی آن نوشته شده، در غده parenchyma، غده پینه آل، توزیع شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Or they use a spice called horseradish . It gives the hot dog a pleasant bite.
[ترجمه گوگل]یا از ادویه ای به نام ترب کوهی استفاده می کنند به هات داگ لقمه ای دلپذیر می دهد
[ترجمه ترگمان] یا اینکه از یه ادویه به اسم دیوونه ها استفاده میکنن سگ داغی را گاز می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It's called scurvy grass. It has a horseradish tone.
[ترجمه گوگل]به آن علف اسکوروی می گویند تن ترب دارد
[ترجمه ترگمان]بهش میگن علف شوره این لحن horseradish داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ترب کوهی (اسم)
horseradish

ریشه خردل (اسم)
horseradish

انگلیسی به انگلیسی

• plant grown for its edible root; root of this plant
horseradish is the white root of a plant similar to a mustard plant. it has a very strong, sharp taste and is used in sauces.

پیشنهاد کاربران

بپرس