horizontally


بطور افقى معمارى : بطور افقى

جمله های نمونه

1. its branches grow horizontally
شاخه های آن به طور افقی رشد می کنند.

2. Line the pages for the graph both horizontally and vertically.
[ترجمه گوگل]صفحات نمودار را به صورت افقی و عمودی خط کشی کنید
[ترجمه ترگمان]صفحات برای نمودار هم به صورت افقی و هم به صورت عمودی خط بکشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. In tin mining today, workers excavate tunnels horizontally from a vertical shaft.
[ترجمه گوگل]امروزه در معدن قلع، کارگران تونل ها را به صورت افقی از یک شفت عمودی حفر می کنند
[ترجمه ترگمان]امروزه در معدن قلع، کارگران تونل را به صورت افقی از یک شفت عمودی حفاری می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The gymnast extended her arms horizontally.
[ترجمه گوگل]ژیمناستیک بازوهایش را به صورت افقی دراز کرد
[ترجمه ترگمان]ژیمناستیک کارها را به صورت افقی تمدید کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Lay it horizontally on the floor.
[ترجمه گوگل]آن را به صورت افقی روی زمین قرار دهید
[ترجمه ترگمان]آن را به صورت افقی روی زمین قرار دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Cut the cake in half horizontally and spread jam on one half.
[ترجمه گوگل]کیک را به صورت افقی از وسط نصف کنید و روی نیمی از آن مربا بمالید
[ترجمه ترگمان]کیک را به طور افقی ببرید و در یک ساعت مربا بریزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. In the case of horizontally separated zones and certain types of racking this would be particularly difficult by normal means of observation.
[ترجمه گوگل]در مورد مناطق جدا شده افقی و انواع خاصی از قفسه بندی، این امر به ویژه با روش های معمولی مشاهده دشوار خواهد بود
[ترجمه ترگمان]در مورد مناطق جدا شده به صورت افقی و انواع خاصی از این کار، با استفاده از روش های معمول مشاهده، دشوار خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They can be represented vertically, horizontally or be combined with line graphs.
[ترجمه گوگل]آنها را می توان به صورت عمودی، افقی یا با نمودارهای خطی ترکیب کرد
[ترجمه ترگمان]آن ها می توانند به صورت عمودی، به صورت افقی و یا با گراف های خط نمایش داده شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The twin handled grill pan pulls forward horizontally to a safety stop position or can be lifted out altogether.
[ترجمه گوگل]تشت کباب پز دوقلو به صورت افقی به سمت جلو کشیده می شود و به حالت توقف ایمنی می رسد یا می توان آن را به طور کامل بیرون آورد
[ترجمه ترگمان]The به صورت افقی به سمت یک موقعیت توقف ایمنی کشیده می شود و یا می تواند به طور کامل از بین برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Hold the knife horizontally and cut between meat and end rib to free the beef.
[ترجمه گوگل]چاقو را به صورت افقی نگه دارید و بین گوشت و قسمت انتهایی آن برش دهید تا گوشت گاو آزاد شود
[ترجمه ترگمان]چاقو را به طور افقی نگه دارید و بین گوشت و دنده را برید تا گوشت گاو را آزاد کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It is divided horizontally by color with bright blue on the head and back and yellow on the stomach and tail.
[ترجمه گوگل]به صورت افقی با رنگ آبی روشن در سر و پشت و زرد در شکم و دم تقسیم شده است
[ترجمه ترگمان]آن به صورت افقی بوسیله رنگ آبی روشن بر سر و پشت و زرد بر روی شکم و دم به صورت افقی تقسیم می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Since the human eye moves horizontally with less fatigue than vertically, the cone of vision tends to be flattened.
[ترجمه گوگل]از آنجایی که چشم انسان به صورت افقی با خستگی کمتری نسبت به عمودی حرکت می کند، مخروط بینایی تمایل به صاف شدن دارد
[ترجمه ترگمان]از آنجا که چشم انسان به طور افقی با خستگی کم تر از عمودی حرکت می کند، مخروط دید متمایل به مسطح می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The victim settles horizontally, floating downwind as it waddles side to side, then gently descends to the earth.
[ترجمه گوگل]قربانی به صورت افقی مستقر می شود، در حالی که به سمت پایین حرکت می کند، شناور می شود، سپس به آرامی به سمت زمین فرود می آید
[ترجمه ترگمان]قربانی به طور افقی از مسیر باد در مسیر باد قرار می گیرد و در مسیر باد قرار می گیرد، و بعد به آرامی به زمین می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The biplane spun around horizontally, perhaps after being blown by a gust of wind.
[ترجمه گوگل]هواپیمای دوباله به صورت افقی چرخید، شاید پس از وزش باد
[ترجمه ترگمان]The به صورت افقی چرخ می زدند، و شاید پس از آن که بادی تند باد آن ها را منفجر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The wind was cold and drove the snow at him almost horizontally.
[ترجمه گوگل]باد سرد بود و برف را تقریباً افقی به سمت او می برد
[ترجمه ترگمان]باد سردی می وزید و برف را تقریبا به شکل افقی می راند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[ریاضیات] به طور افقی

انگلیسی به انگلیسی

• in a horizontal position

پیشنهاد کاربران

به طور هم سطح، به صورت هم تراز
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : _
اسم ( noun ) : horizon / horizontal
صفت ( adjective ) : horizontal
قید ( adverb ) : horizontally

بپرس