horizontal

/ˌhɔːrəˈzɑːntl̩//ˌhɒrɪˈzɒntl̩/

معنی: افقی، ترازی
معانی دیگر: وابسته یا نزدیک به افق، کرانی، آسمان کرانی، افقی (در برابر : عمودی vertical)، مسطح، هموار، صاف، تخت، (از نظر سطح تولید یا مقام) همتراز، برابر، یکسان، همانند، همگانی، سطح افقی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: horizontally (adv.)
• : تعریف: parallel to the horizon or to the earth; ninety degrees from vertical.
مترادف: level
متضاد: erect, inclined, perpendicular, vertical
مشابه: flat, plane

- Most people sleep in a horizontal position.
[ترجمه Queen 22] بیشتر مردم به صورت افقی می خوابند .
|
[ترجمه Hasti] بیشتر مردم در موقعیت افقی میخوابند
|
[ترجمه یاسمین] بیشتر مردم در حالت افقی می خوابند.
|
[ترجمه ابراهیم] بیشتر مردم در یک حالت افقی می خوابن.
|
[ترجمه .] اکثرا مردم در حالت افقی می خوابند
|
[ترجمه گوگل] بیشتر افراد در حالت افقی می خوابند
[ترجمه ترگمان] اکثر مردم در یک موقعیت افقی می خوابند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. horizontal price increases
افزایش یکسان قیمت ها

2. a horizontal glow
درخششی در کنار آسمان

3. a horizontal line
خط افقی

4. a horizontal surface
سطح هموار

5. The ground was horizontal to the flagpole.
[ترجمه مهدییار] زمین افقی تا میله پرچم بود
|
[ترجمه گوگل]زمین تا میله پرچم افقی بود
[ترجمه ترگمان]زمین به طور افقی به میله متصل بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The brown vinyl covering all the horizontal surfaces is coming unstuck in several places.
[ترجمه گوگل]وینیل قهوه ای رنگ که تمام سطوح افقی را پوشانده است در چندین مکان از بین می رود
[ترجمه ترگمان]vinyl قهوه ای که تمام سطوح افقی را پوشش می دهد در چندین جا به unstuck می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Draw a horizontal line across the bottom of the page.
[ترجمه مبینا رضایی] یک خط افقی را در پایین صفحه بکشید
|
[ترجمه گوگل]یک خط افقی در پایین صفحه بکشید
[ترجمه ترگمان]یک خط افقی را در پایین صفحه رسم کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He shifted his position from the horizontal.
[ترجمه گوگل]او موقعیت خود را از افقی تغییر داد
[ترجمه ترگمان]او موقعیت خود را از سطح افقی تغییر داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The plumbline is always perpendicular to the horizontal plane.
[ترجمه گوگل]خط لوله همیشه عمود بر صفحه افقی است
[ترجمه ترگمان]The همیشه عمود بر صفحه افقی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Rotate it slowly from the horizontal into a vertical position.
[ترجمه گوگل]آن را به آرامی از افقی به حالت عمودی بچرخانید
[ترجمه ترگمان]آن را به آرامی از افقی به سمت عمودی بچرخانید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Do not raise your left arm above the horizontal.
[ترجمه گوگل]دست چپ خود را بالاتر از افقی بلند نکنید
[ترجمه ترگمان]دست چپ خود را بالاتر از سطح افقی بلند نکنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The vertical line meets the horizontal one here.
[ترجمه گوگل]در اینجا خط عمودی با خط افقی ملاقات می کند
[ترجمه ترگمان]خط عمودی در اینجا سطح افقی را تشکیل می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. the horizontal stabilizer and elevator in the tail assembly of an aircraft.
[ترجمه گوگل]تثبیت کننده افقی و آسانسور در مجموعه دم هواپیما
[ترجمه ترگمان]با آسانسور و آسانسور در ردیف دم هواپیما حرکت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The vertical line makes an angle with the horizontal line.
[ترجمه گوگل]خط عمودی با خط افقی زاویه ایجاد می کند
[ترجمه ترگمان]خط عمودی زاویه را با خط افقی ایجاد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. On a map there are horizontal lines and vertical lines.
[ترجمه گوگل]روی نقشه خطوط افقی و خطوط عمودی وجود دارد
[ترجمه ترگمان]روی یک نقشه خطوط افقی و خطوط عمودی قرار دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

افقی (صفت)
straight, lateral, horizontal

ترازی (صفت)
horizontal

تخصصی

[عمران و معماری] افقی - ترازی
[برق و الکترونیک] افقی
[فوتبال] افقی
[نساجی] افقی
[ریاضیات] افقی، ترازی
[نفت] خرک لوله ی افقی

انگلیسی به انگلیسی

• something which is parallel to level ground
parallel to the horizon, flat, level
something that is horizontal is flat and level with the ground, rather than at an angle to it.

پیشنهاد کاربران

به تلفظ این واژه دقت کنین چون بسیار اشتباه برانگیزه:
/ˌhɔːrəˈzɑːntl̩/
یعنی به صورت /هُرِ. زِنتِل/ خونده میشه.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : _
اسم ( noun ) : horizon / horizontal
صفت ( adjective ) : horizontal
قید ( adverb ) : horizontally
هم مرتبه، هم رتبه در مقابل سلسله مراتبی vertical
Horizontal = افقی
In our country usually when we want to say that someone will die , we say that person became horizontal.
در کشور ما معمولاً وقتی که می خوایم بگوئیم کسی خواهد مرد ، می گوییم که آن شخص افقی شد .
خط افقی، سمت افقی، متضاد عمودی
خط افقی
صاف و هموار

جهت افقی
محور افقی
افقی یا معمولا یه خط صاف و تخت

بپرس