اسم ( noun )
•  (1) تعریف: the juncture of the earth and the sky as perceived by the observer.
- The ship seemed to disappear over the horizon.
 [ترجمه گوگل] به نظر می رسید که کشتی در افق ناپدید می شود
[ترجمه ترگمان] به نظر می رسید که کشتی در افق ناپدید می گردد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] به نظر می رسید که کشتی در افق ناپدید می گردد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
•  (2) تعریف: the outer extent of vision, knowledge, ambition, opportunity, or the like.
- He seemed to be a man with limited horizons.
 [ترجمه گوگل] او مردی با افق های محدود به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان] به نظر می رسید که او مردی با افق های محدود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] به نظر می رسید که او مردی با افق های محدود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- A good education will widen your horizons.
 [ترجمه گوگل] یک آموزش خوب افق دید شما را گسترش می دهد
[ترجمه ترگمان] تحصیلات خوب باعث گسترش افق های شما خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تحصیلات خوب باعث گسترش افق های شما خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید