horary

/hɔːrəriː//ˈhɔːrərɪ/

معنی: بی دوام، زود گذر، ساعتی، مربوط به ساعات دعایاکتاب دعا
معانی دیگر: وابسته به ساعت (60 دقیقه)، ساعت بساعت، هر ساعت یکبار

جمله های نمونه

1. The industrious bee always has no horary woe.
[ترجمه گوگل]زنبور کوشا همیشه بدبختی ندارد
[ترجمه ترگمان]این زنبور پرکار، همیشه غم و اندوه خود را از دست نمی دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Any economy's returning a root is an exactly horary economy.
[ترجمه گوگل]بازگشت ریشه هر اقتصادی یک اقتصاد هولناک است
[ترجمه ترگمان]هر اقتصادی که در حال بازگشت به یک ریشه باشد، اقتصاد کاملا horary است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Abandon a horary person, time also abandons him.
[ترجمه گوگل]آدم هولناک را رها کن، زمان هم او را رها می کند
[ترجمه ترگمان]هر ساعت یک ساعت را ترک کنید، زمان هم او را رها می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. JGW - B 1 was used to determine the horary visual acuity with flicker apparatus.
[ترجمه گوگل]JGW - B 1 برای تعیین حدت بینایی هولناک با دستگاه فلیکر استفاده شد
[ترجمه ترگمان]JGW - B ۱ برای تعیین the تصویری horary با دستگاه های ثابت مورد استفاده قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. CONCLUSION: CFF training is an effective method for raising spacial and horary visual acuity.
[ترجمه گوگل]نتیجه گیری: تمرین CFF روشی موثر برای افزایش حدت بینایی فضایی و هولناک است
[ترجمه ترگمان]نتیجه گیری: آموزش CFF یک روش موثر برای افزایش فضایی فضایی و horary بصری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Clock and form know together as. Clock and watches all calculate with designation horary of precise instrument.
[ترجمه گوگل]ساعت و فرم با هم می دانند به عنوان ساعت و ساعت‌ها همگی با نام هولناک ابزار دقیق محاسبه می‌شوند
[ترجمه ترگمان]شکل و شکل با هم آشنا هستند ساعت و ساعت تمام محاسبات را با طراحی ابزار دقیق محاسبه می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Everything is economical, returning a root to knot exactly and all is horary of economical.
[ترجمه گوگل]همه چیز مقرون به صرفه است، بازگرداندن یک ریشه به طور دقیق و همه چیز اقتصادی هولناک است
[ترجمه ترگمان]همه چیز اقتصادی است، یک ریشه را برای گره زدن باز می گرداند و همه چیز از لحاظ اقتصادی مقرون به صرفه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی دوام (صفت)
fugacious, flimsy, fugitive, brittle, ephemeral, horary, short-lived

زود گذر (صفت)
light, fugacious, fleet, unstable, transitory, frail, fugitive, ephemeral, horary, caducous, glancing, transient, momentary, temporary, fungous, passing, perishable, shadowy, sweepy

ساعتی (صفت)
horary

مربوط به ساعات دعا کتاب دعا (صفت)
horary

انگلیسی به انگلیسی

• (archaic) of an hour, indicating the hour; occurring every hour, hourly

پیشنهاد کاربران

بپرس