صفت ( adjective )
مشتقات: hookedness (n.)
مشتقات: hookedness (n.)
• (1) تعریف: curved or shaped like a hook.
- a bird with a hooked beak
[ترجمه گوگل] پرنده ای با منقار قلابدار
[ترجمه ترگمان] پرنده ای با منقار عقابی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پرنده ای با منقار عقابی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: having a hook or hooks.
• (3) تعریف: made with a hook or by the process of hooking.
- a hooked quilt
• (4) تعریف: (informal) strongly compelled to continue the use or enjoyment of something; addicted.
- I was hooked on cigarettes after smoking for a week.
[ترجمه گوگل] من بعد از یک هفته سیگار کشیدن به سیگار علاقه داشتم
[ترجمه ترگمان] یه هفته بعد از سیگار کشیدن سیگار می کشیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] یه هفته بعد از سیگار کشیدن سیگار می کشیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I read the first chapter of the book and I was hooked.
[ترجمه گوگل] فصل اول کتاب را خواندم و حسابی درگیر شدم
[ترجمه ترگمان] من فصل اول کتاب رو خوندم و گیر افتادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من فصل اول کتاب رو خوندم و گیر افتادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید