honorable

/ˈɑːnərəbəl//ˈɑːnərəbəl/

معنی: پسندیده، عالیجناب، سربلند، خوش طینت، محترم، شریف، شرافتمندانه، بزرگوار، شایان تعریف، ابرومند، لایق احترام
معانی دیگر: شرافتمند، آبرومند، آبرودار، پرافتخار، (عنوان ویژه ی برخی مقام ها- h بزرگ) جناب، حضرت، امین، درستکار، دست و دل پاک، راستین، با صداقت، جوانمرد، سربلند کننده، سرفراز کننده، افتخار آمیز، فرهمند، همراه با احترام، تجلیل آمیز، نیکنام، بهنام، قابل احترام، ستوده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: honorably (adv.)
(1) تعریف: deserving of respect or consideration.
متضاد: disgraceful, dishonorable, ignominious, shabby
مشابه: credible, decent, respectable

- Farming is honorable work.
[ترجمه گوگل] کشاورزی کار شرافتمندانه ای است
[ترجمه ترگمان] کشاورزی کار شرافتمندانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: principled; virtuous.
متضاد: corrupt, dishonorable, rotten
مشابه: righteous

- A truly honorable man, he remained loyal to his friends and his beliefs.
[ترجمه گوگل] او که واقعاً انسان شریفی بود، به دوستان و اعتقادات خود وفادار ماند
[ترجمه ترگمان] یک مرد حقیقتا محترم، به دوستانش و his وفادار مانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He was always honorable in the way he treated his employees.
[ترجمه ftm] او همیشه در رفتار با کارکنانش محترم بود.
|
[ترجمه رها] او همیشه با کارمندانش شرافتمندانه رفتار می کرد.
|
[ترجمه گوگل] او همیشه در رفتاری که با کارمندانش داشت محترم بود
[ترجمه ترگمان] او همیشه با employees رفتار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. honorable burial
دفن همراه با احترامات

2. honorable discharge
(نظام) ترخیص محترمانه،خاتمه خدمت با سابقه ی خوب

3. honorable mention went to three canadian poets
از سه شاعر کانادایی با افتخار نام بری شد.

4. honorable peace terms
شرایط صلح شرافتمندانه

5. honorable service
خدمت افتخار آفرین

6. the right honorable sir paul jones
(حضور) حضرت مستطاب آقای سرپال جونز

7. ajami was an honorable judge
عجمی قاضی شریفی بود.

8. one of the most honorable teachers i know
یکی از درستکارترین معلمانی که من می شناسم

9. He is the most honorable of men.
[ترجمه اولیس کوچولو ] او یکی از شرافتمند ترین انسان هاست.
|
[ترجمه گوگل]او شریف ترین مردان است
[ترجمه ترگمان]او the از مردان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. My father didn't think acting was an honorable profession.
[ترجمه اولیس کوچولو ] پدرم فکر نمی کرد که بازیگری حرفه ی شرافت مندانه ای باشد.
|
[ترجمه گوگل]پدرم بازیگری را حرفه شریفی نمی دانست
[ترجمه ترگمان]پدرم فکر نمی کرد که این کار حرفه شریفی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I have never encountered a more honorable man.
[ترجمه اولیس کوچولو ] من هرگز با مردی چنین شرافت مند برخورد نکرده ام.
|
[ترجمه گوگل]من تا به حال با مرد شریف تر برخورد نکرده ام
[ترجمه ترگمان]من هرگز با یک مرد شرافتمند برخورد نکرده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He protests strongly that whaling is an honorable profession.
[ترجمه گوگل]او به شدت اعتراض می کند که صید نهنگ یک حرفه شریف است
[ترجمه ترگمان]او به شدت اعتراض می کند که وال گیری حرفه شریفی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. For the most part, they are honorable people who obey the law and behave reasonably well.
[ترجمه گوگل]در بیشتر موارد، آنها افراد شریفی هستند که از قانون پیروی می کنند و رفتار معقولی از خود نشان می دهند
[ترجمه ترگمان]در اکثر موارد، آن ها افراد شریفی هستند که از قانون اطاعت می کنند و به طور معقول رفتار می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. With a less than honorable discharge, Smith may have difficulty obtaining employment.
[ترجمه گوگل]با ترخیص کمتر از شرافت، اسمیت ممکن است برای استخدام مشکل داشته باشد
[ترجمه ترگمان]با گذشت کم تر از یک تخلیه شرافتمندانه، ممکن است اسمیت برای گرفتن کار مشکل داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He wanted his honorable discharge reinstated.
[ترجمه گوگل]او خواستار اعاده معافیت شرافتمندانه اش شد
[ترجمه ترگمان]اون می خواست که اخراج بشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Love is not an honorable sentiment. Colette
[ترجمه گوگل]عشق یک احساس شرافتمندانه نیست کولت
[ترجمه ترگمان]عشق، احساسات شرافتمندانه نیست کولت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پسندیده (صفت)
good, acceptable, desirable, admirable, pleasant, honorable

عالیجناب (صفت)
honorable, high, dignified, eminent, respectable, honourable

سربلند (صفت)
honorable, eminent, famous, famed, glorious, honourable

خوش طینت (صفت)
honorable, noble, honourable, high-hearted, high-minded, high-souled, straight-arrow, well-doing

محترم (صفت)
honorable, worshipful, respectable, honourable, venerable, reverend

شریف (صفت)
honorable, patrician, noble, honourable

شرافتمندانه (صفت)
honorable, honourable

بزرگوار (صفت)
honorable, honourable

شایان تعریف (صفت)
honorable, honourable

ابرومند (صفت)
honorable, responsible, smug, respectful, respectable, honourable

لایق احترام (صفت)
honorable, honourable

انگلیسی به انگلیسی

• one who is honest or principled; one who holds the title of honorable (title of respect given to certain high-ranking officials; british courtesy title given to the children of peers below the rank of marquis)
deserving of respect and admiration; trustworthy, reliable, upright, principled (also honourable)

پیشنهاد کاربران

با شرف - شرافتمند - شریف - محترم - لایق احترام - بزرگوار - آبرومند
Honorable man : مرد با شرافت
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : honor
اسم ( noun ) : honor / honoree
صفت ( adjective ) : honorable / honored / honorary
قید ( adverb ) : honorably
نیکو و بارزش، کریم
We have prepared for her an honorable sustenance.
عالیجناب
The honorable Reza Samiei
Respectable
شریف
افتخارو مفتخر Your Majesty
I realized
Family
It is absolutely honorable and Majesty
متوجه شدم
کانون خانواده
کاملا قابل افتخار و سربلندی است
قابل احترام

بپرس