اسم ( noun )
عبارات: do the honors
عبارات: do the honors
• (1) تعریف: high public esteem or reputation.
• مترادف: distinction, esteem, repute, respect
• متضاد: contempt, disdain, dishonor, disrepute, odium, opprobrium, scorn, shame
• مشابه: accolade, admiration, approval, credit, eminence, estimation, face, favor, glory, homage, note, prestige, reputation, veneration
• مترادف: distinction, esteem, repute, respect
• متضاد: contempt, disdain, dishonor, disrepute, odium, opprobrium, scorn, shame
• مشابه: accolade, admiration, approval, credit, eminence, estimation, face, favor, glory, homage, note, prestige, reputation, veneration
- The young soldiers dreamed of honor.
[ترجمه saber] سربازان جوان در ارزوی موفقیت ( افتخار افرینی ) بودند|
[ترجمه سامان] در شرف شهید شدن|
[ترجمه گوگل] سربازان جوان آرزوی افتخار داشتند[ترجمه ترگمان] سربازان جوان در آرزوی شرف بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: the state of being highly regarded and respected by others.
• متضاد: disgrace, dishonor, disregard, ignominy, obloquy, shame
• متضاد: disgrace, dishonor, disregard, ignominy, obloquy, shame
- Old people lived in honor in their community.
[ترجمه امیر] افراد مسن در جامعه خودشان با افتخار زندگی می کردند|
[ترجمه گوگل] افراد مسن در جامعه خود به افتخار زندگی می کردند[ترجمه ترگمان] افراد مسن به افتخار جامعه خود زندگی می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: integrity and truthfulness in one's behavior.
• مترادف: honesty, integrity, probity, rectitude, sincerity, truthfulness, uprightness
• متضاد: amorality, dishonorableness, unscrupulousness
• مشابه: chivalry, decency, face, morality, principle, virtue
• مترادف: honesty, integrity, probity, rectitude, sincerity, truthfulness, uprightness
• متضاد: amorality, dishonorableness, unscrupulousness
• مشابه: chivalry, decency, face, morality, principle, virtue
- Being a man of honor, he kept his promise.
[ترجمه پارسی] از آنجاییکه مردباشرافتیه ، سرقولش میمونه|
[ترجمه گوگل] او که مرد شرافتی بود به عهد خود وفا کرد[ترجمه ترگمان] مرد بودن، قولش رو حفظ کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: a special mark of distinction, such as an award.
• مترادف: accolade, award, kudos, tribute
• متضاد: demerit
• مشابه: acknowledgment, citation, commendation, decoration, encomium, laurels, prize, recognition, reward, trophy
• مترادف: accolade, award, kudos, tribute
• متضاد: demerit
• مشابه: acknowledgment, citation, commendation, decoration, encomium, laurels, prize, recognition, reward, trophy
- She was heaped with honors for her research discoveries.
[ترجمه گوگل] او به دلیل اکتشافات تحقیقاتی خود مملو از افتخارات بود
[ترجمه ترگمان] او برای اکتشافات her پر از افتخارات شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او برای اکتشافات her پر از افتخارات شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: the privilege of associating with people of high office or fame.
• مترادف: privilege
• مترادف: privilege
- It is an honor to meet you.
[ترجمه گوگل] آشنایی با شما باعث افتخار است
[ترجمه ترگمان] باعث افتخاره که شما رو می بینم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] باعث افتخاره که شما رو می بینم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (6) تعریف: a personal sense of one's worthiness or uprightness.
• مترادف: dignity, pride
• مشابه: prestige, principles, reputation, self-respect
• مترادف: dignity, pride
• مشابه: prestige, principles, reputation, self-respect
- an insult to my honor
[ترجمه گیلدا] یک توهین به شرافت من|
[ترجمه گوگل] توهین به ناموس من[ترجمه ترگمان] به شرافت من توهین کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (7) تعریف: a source of distinction.
• مترادف: credit, pride and joy
• متضاد: discredit, disgrace, dishonor
• مشابه: advantage, benefit, glory, joy, ornament, plus
• مترادف: credit, pride and joy
• متضاد: discredit, disgrace, dishonor
• مشابه: advantage, benefit, glory, joy, ornament, plus
- Having a Nobel prize winner on staff is an honor for the university.
[ترجمه amin jafarian] از افتخارات این دانشگاه داشتن کارکنانی است که برنده جایزه نوبل شده اند.|
[ترجمه گوگل] داشتن یک برنده جایزه نوبل در کارکنان یک افتخار برای دانشگاه است[ترجمه ترگمان] برنده جایزه نوبل در کارکنان افتخاری برای این دانشگاه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (8) تعریف: (pl.) special distinction achieved in college studies.
• مشابه: recognition
• مشابه: recognition
- She graduated with high honors.
[ترجمه ناشناس] او با افتخارات بسیاری فارغ التحصیل شد|
[ترجمه گوگل] او با افتخارات عالی فارغ التحصیل شد[ترجمه ترگمان] اون با افتخار فارغ التحصیل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: honors, honoring, honored
حالات: honors, honoring, honored
• (1) تعریف: to have high regard or esteem for; respect.
• مترادف: admire, esteem, respect
• متضاد: abuse, disrespect, insult
• مشابه: appreciate, banquet, consecrate, consider, exalt, favor, prize, revere, reverence, value, venerate
• مترادف: admire, esteem, respect
• متضاد: abuse, disrespect, insult
• مشابه: appreciate, banquet, consecrate, consider, exalt, favor, prize, revere, reverence, value, venerate
- They honor their parents and show them respect.
[ترجمه IR] خانواده آنها محترم است و آنها بهشان احترام می گذارند|
[ترجمه گوگل] آنها به والدین خود احترام می گذارند و به آنها احترام می گذارند[ترجمه ترگمان] آن ها به والدین خود احترام می گذارند و به آن ها احترام می گذارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to give approving recognition to; to bestow rank or distinction upon.
• مترادف: crown, reward
• متضاد: discredit, dishonor, humiliate
• مشابه: acclaim, commend, decorate, praise, recognize, salute
• مترادف: crown, reward
• متضاد: discredit, dishonor, humiliate
• مشابه: acclaim, commend, decorate, praise, recognize, salute
- They honored the athletes with a special ceremony.
[ترجمه فراز] آنها با یک مراسم مخصوص، از ورزشگاران تجلیل کردند.|
[ترجمه گوگل] با برگزاری مراسمی ویژه از ورزشکاران تجلیل کردند[ترجمه ترگمان] آن ها به ورزش کاران با مراسم ویژه ای افتخار کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to accept as valid.
• مترادف: acknowledge
• مشابه: abide by, accept, take
• مترادف: acknowledge
• مشابه: abide by, accept, take
- Most stores honor this credit card.
[ترجمه گوگل] اکثر فروشگاه ها به این کارت اعتباری احترام می گذارند
[ترجمه ترگمان] بیشتر فروشگاه های این کارت اعتباری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بیشتر فروشگاه های این کارت اعتباری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
مشتقات: honorless (adj.)
مشتقات: honorless (adj.)
• : تعریف: of or pertaining to honor.
• مشابه: conscientious, honest, honorable
• مشابه: conscientious, honest, honorable