honeymoon

/ˈhəniˌmuːn//ˈhʌnɪmuːn/

معنی: ماهعسل، ماه عسل رفتن
معانی دیگر: (مجازی) دوران دوستی (معمولا کوتاه و در آغاز کار)، دوران خوشی و مودت، ماه عسل داشتن یا گذراندن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a vacation or trip taken by a couple to celebrate their marriage.

(2) تعریف: the early months of a marriage.

(3) تعریف: the initial harmonious period of any relationship.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: honeymoons, honeymooning, honeymooned
مشتقات: honeymooner (n.)
• : تعریف: to spend the time of a honeymoon (usu. fol. by in or on).

جمله های نمونه

1. the honeymoon between the prime minister and the parliament did not last long
ماه عسل نخست وزیر و مجلس شورا چندان طولانی نبود.

2. joan and i spent our honeymoon in washington
من و جون ماه عسل خود را در واشنگتن گذراندیم.

3. We went to Italy on our honeymoon.
[ترجمه گوگل]ما در ماه عسل به ایتالیا رفتیم
[ترجمه ترگمان] ماه عسل رفتیم ایتالیا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. We had a brief honeymoon in Paris.
[ترجمه گوگل]ماه عسل مختصری در پاریس داشتیم
[ترجمه ترگمان]ماه عسل کوتاهی در پاریس داشتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Her honeymoon seemed a distant memory .
[ترجمه گوگل]ماه عسل او خاطره ای دور به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]ماه عسل او یک خاطره دور از دور به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. There was always a honeymoon period when Mum started a new job.
[ترجمه گوگل]همیشه یک دوره ماه عسل بود که مامان کار جدیدی را شروع می کرد
[ترجمه ترگمان]همیشه وقتی مامان کار جدیدی را شروع می کرد یک دوره ماه عسل وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Where are you going on your honeymoon?
[ترجمه گوگل]ماه عسل کجا میری؟
[ترجمه ترگمان]ماه عسل شما کجا می روید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Congratulations and have a beautiful honeymoon.
[ترجمه گوگل]تبریک میگم و ماه عسل خوبی داشته باشید
[ترجمه ترگمان] تبریک میگم و ماه عسل قشنگی دارین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Their marriage began to founder soon after the honeymoon.
[ترجمه گوگل]ازدواج آنها بلافاصله پس از ماه عسل آغاز شد
[ترجمه ترگمان]ازدواج آن ها بعد از ماه عسل شروع شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They go on honeymoon the day after the wedding.
[ترجمه گوگل]روز بعد از عروسی به ماه عسل می روند
[ترجمه ترگمان]اونا روز بعد از عروسی میرن ماه عسل
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The hotel was full of honeymoon couples.
[ترجمه گوگل]هتل پر از زوج های ماه عسل بود
[ترجمه ترگمان]هتل پر از زوج های ماه عسل بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The honeymoon period for the government is now over.
[ترجمه گوگل]دوره ماه عسل برای دولت اکنون به پایان رسیده است
[ترجمه ترگمان]دوره ماه عسل برای دولت به پایان رسیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He promised her a honeymoon in Paris when they got married, and she held him to it.
[ترجمه گوگل]او به او قول یک ماه عسل در پاریس را زمانی که آنها ازدواج کردند، داد و او او را نگه داشت
[ترجمه ترگمان]به او وعده ماه عسل در پاریس داد که ازدواج کردند و او هم او را نزد خود نگه داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. While on honeymoon in Bali, she learned to scuba dive.
[ترجمه گوگل]زمانی که در ماه عسل در بالی بود، غواصی را یاد گرفت
[ترجمه ترگمان]او در ماه عسل در بالی به غواصی پرداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The honeymoon period is over now for the new President.
[ترجمه گوگل]دوره ماه عسل اکنون برای رئیس جمهور جدید به پایان رسیده است
[ترجمه ترگمان]دوره ماه عسل برای رئیس جمهور جدید تمام شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ماه عسل (اسم)
honeymoon

ماه عسل رفتن (فعل)
honeymoon

انگلیسی به انگلیسی

• vacation taken by a newly married couple after their wedding; first month after a wedding
go on a honeymoon, vacation together after a wedding (about a newly married couple)
a honeymoon is a holiday taken by a newly-married couple.
a honeymoon is also a period of time after the start of a new job or government when everyone is pleased with the people concerned.

پیشنهاد کاربران

A period of bliss and happiness, ideal time, moment of bliss, happy days.
دوره ای از سعادت و شادکامی، زمان ایده آل، لحظه سعادت، روزهای شاد، روزهای خوش.
a vacation taken by two newlyweds after their wedding
دوران نامزدی
نامزدبازی
( به نظرم ماه عسل معادل دقیقی نیست. چون توی ایران ماه عسل به یه چیز دیگه میگیم کلاً. یه جور مسافرته. اما این واژه در فرهنگِ غرب به معنای دورانِ خوش اوایل ازدواجه که زن و شوهر تب و تاب عشقشون بالاست )
همچنین به معنای دوره ای خوش در ابتدای یک رابطه یا پروژه یا ریاست جمهوری و. . . .
The first year of the presidency is regarded as a honeymoon.
ماه عسل
ماه عسل داشتن. ماه عسل گذراندن

بپرس