homogeny

/hoˈmɑːdʒəni//hoˈmɑːdʒəni/

معنی: همانندی، تشابه، ایجاد جنسی شبیه خود، همانندی در نتیجه داشتن یک اصل
معانی دیگر: همانندی درنتیجه داشتن یک اصل، تشابه، ایجاد جنسی شبیه خود

جمله های نمونه

1. Homogeny is boring and limiting. Diversity begets a natural balance.
[ترجمه گوگل]همگنی خسته کننده و محدود کننده است تنوع باعث ایجاد تعادل طبیعی می شود
[ترجمه ترگمان]Homogeny خسته کننده و محدود کننده است تنوع باعث ایجاد تعادل طبیعی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Cultural homogeny and cultural neterogeny, and the relationship of opposition and unity between Globalization and Localization are the cores of the development in humanity's culture.
[ترجمه گوگل]همگونی فرهنگی و ناهمگونی فرهنگی و رابطه تقابل و وحدت بین جهانی شدن و بومی سازی هسته های توسعه در فرهنگ بشریت است
[ترجمه ترگمان]homogeny فرهنگی و neterogeny فرهنگی، و رابطه بین تقابل و اتحاد بین جهانی سازی و Localization، هسته های توسعه فرهنگ بشریت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The theoretic basis for the homogeny of drama and poetry is that both forms of art cannot exist without "tension".
[ترجمه گوگل]مبنای نظری همگنی نمایش و شعر این است که هر دو شکل هنر بدون «تنش» نمی توانند وجود داشته باشند
[ترجمه ترگمان]پایه نظری برای the نمایش و شعر این است که هر دو شکل هنر نمی توانند بدون \"تنش\" وجود داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The harmonious labor relationship and the harmonious society have the homogeny and interactiveness.
[ترجمه گوگل]رابطه کار هماهنگ و جامعه هماهنگ از همگونی و تعامل برخوردار است
[ترجمه ترگمان]رابطه کاری هماهنگ و جامعه هماهنگ، homogeny و interactiveness را دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. To explore the Etiology, Pathogenesis and Treatment of TCM by the theory homogeny of liver and kidney for Parkinson's disease.
[ترجمه گوگل]بررسی علت شناسی، پاتوژنز و درمان TCM با تئوری همگنی کبد و کلیه برای بیماری پارکینسون
[ترجمه ترگمان]برای بررسی the، Pathogenesis و درمان TCM توسط نظریه homogeny کبد و کلیه برای بیماری پارکینسون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I'm not interested in a group of people with some sort of incredible homogeny, a group that can do the movement I want.
[ترجمه گوگل]من علاقه ای به گروهی از افراد با نوعی همگنی باورنکردنی ندارم، گروهی که بتواند حرکت مورد نظر من را انجام دهد
[ترجمه ترگمان]من علاقه ای به گروهی از افراد با نوعی of باور نکردنی، گروهی که می توانند این جنبش را که من می خواهم، انجام دهند، ندارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Master faith has certain defect on constructing harmonious society. But it's own nature determines the homogeny and consistence in constructing harmonious society, so the defects can be avoided.
[ترجمه گوگل]ایمان استاد در ساختن جامعه هماهنگ نقص خاصی دارد اما طبیعت خود تعیین کننده همگونی و ثبات در ساختن جامعه هماهنگ است، بنابراین می توان از نقص ها جلوگیری کرد
[ترجمه ترگمان]ایمان اصلی، نقص خاصی در ایجاد جامعه هماهنگ دارد اما طبیعت خودش the و consistence در ساختن جامعه هماهنگ را تعیین می کند تا بتوان از معایب آن اجتناب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

همانندی (اسم)
analogy, likeness, resemblance, similarity, homogeny, likelihoood, self-identity

تشابه (اسم)
likeness, symmetry, resemblance, similarity, homogeny, simile, correspondence, correspondency

ایجاد جنسی شبیه خود (اسم)
homogeny

همانندی در نتیجه داشتن یک اصل (اسم)
homogeny

تخصصی

[زمین شناسی] همانندی

انگلیسی به انگلیسی

• uniformity, similarity in build and character (due to a common origin)

پیشنهاد کاربران

بپرس