homicidal

/ˌhɑːməˈsaɪdl̩//ˌhɒmɪˈsaɪdl̩/

معنی: وابسته به ادمکشی، مثل ادمکش
معانی دیگر: متمایل به آدمکشی، آدمکشانه، وابسته به آدمکشی

جمله های نمونه

1. homicidal tendencies
تمایلات آدمکشانه

2. a homicidal maniac
دیوانه ی آدمکش

3. a homicidal tendency
تمایل به آدمکشی

4. That man is a homicidal maniac.
[ترجمه گوگل]آن مرد یک دیوانه قاتل است
[ترجمه ترگمان] اون مرد یه دیوونه قاتل روانی - ه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Even if he is murdered by a homicidal maniac he has chosen to be at a certain place at a certain time.
[ترجمه گوگل]حتی اگر او توسط یک دیوانه قاتل به قتل برسد، او انتخاب کرده است که در یک مکان خاص در یک زمان خاص باشد
[ترجمه ترگمان]حتی اگر او توسط یک دیوانه آدمکش به قتل رسیده باشد، او در یک زمان خاص انتخاب کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Casually mention that your homicidal six-foot boyfriend is expected in fifteen minutes.
[ترجمه گوگل]به طور تصادفی ذکر کنید که دوست پسر شش فوتی شما در پانزده دقیقه انتظار می رود
[ترجمه ترگمان]با توجه به اینکه دوست پسر شش فوتی شما در عرض پانزده دقیقه انتظار می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He was a homicidal and delusional sociopath, she said.
[ترجمه گوگل]او گفت که او یک جامعه کش قاتل و متوهم بود
[ترجمه ترگمان]او گفت: اون یه قاتل روانی و روانی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. If we'd needed the final touch of homicidal brio, this would have had to be it.
[ترجمه گوگل]اگر ما به آخرین لمس بریو قتل نیاز داشتیم، این باید باشد
[ترجمه ترگمان]اگر ما به آخرین تماس حیات قاتل احتیاج داشتیم، باید این طور می بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. And spearheading the invasion are not homicidal Martians, but old folk.
[ترجمه گوگل]و رهبران این تهاجم، مریخی‌های قاتل نیستند، بلکه افراد قدیمی هستند
[ترجمه ترگمان]و رهبری این تهاجم به نفع قاتل نیست، اما مردم پیر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Method:215 schizophrenic patients with homicidal behaviors were investigated with self-developed criminological questionnaire and then the data were analyzed.
[ترجمه گوگل]روش: 215 بیمار اسکیزوفرنی با رفتارهای قاتلانه با استفاده از پرسشنامه جرم شناسی خودتوسعه یافته مورد بررسی قرار گرفتند و داده ها مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]روش: ۲۱۵ بیمار اسکیزوفرنی مبتلا به رفتارهای خشونت آمیز مورد بررسی قرار گرفتند و پس از آن داده ها مورد بررسی قرار گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Objective:To study the criminological and clinical characteristics of homicidal behaviors in schizophrenics.
[ترجمه گوگل]هدف: بررسی ویژگی های جرم شناختی و بالینی رفتارهای قتل عام در بیماران اسکیزوفرنی
[ترجمه ترگمان]هدف: مطالعه ویژگی های جرم شناختی و بالینی رفتارهای آدمکشی در schizophrenics
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I was seized by something akin to a homicidal urge.
[ترجمه گوگل]چیزی شبیه به میل آدمکشی گرفتارم کرد
[ترجمه ترگمان]چیزی شبیه به میل آدمکشی بر من چیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The western world was indeed black with homicidal monomania.
[ترجمه گوگل]دنیای غرب در واقع سیاه و سفید بود با تک‌شیدایی آدمکشی
[ترجمه ترگمان]دنیای غربی در واقع از جنون آدم کشی سیاه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They're not irrational, potentially homicidal maniacs, to start!
[ترجمه گوگل]برای شروع، آنها دیوانه های غیرمنطقی و بالقوه قاتل نیستند!
[ترجمه ترگمان]آن ها غیر منطقی، به طور بالقوه جنون آدمکشی، شروع می کنند!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I've never before seen cadaveric spasm in a case of homicidal manual throttling, and it's interesting.
[ترجمه گوگل]من قبلاً هرگز اسپاسم جسد را در یک مورد قتل دستی ندیده بودم و جالب است
[ترجمه ترگمان]تا به حال تا به حال ندیده بودم که cadaveric در پرونده ای به منظور آدمکشی، خفه شدن باشد، و جالب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

وابسته به ادمکشی (صفت)
homicidal

مثل ادمکش (صفت)
homicidal

انگلیسی به انگلیسی

• of or pertaining to homicide; having murderous tendencies; resulting in murder
someone who is homicidal is likely to commit murder.

پیشنهاد کاربران

homicidal ( adj ) ( hɑməˈsaɪdl ) =likely to kill another person; making sb likely to kill another person, e. g. She had clear homicidal tendencies.
homicidal

بپرس