homesick

/ˈhoʊmsɪk//ˈhəʊmsɪk/

معنی: دلتنگ، بیمار وطن، در فراق میهن
معانی دیگر: غربت زده، خانخواه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: homesickness (n.)
• : تعریف: yearning for one's home.

جمله های نمونه

1.
در فراق وطن

2. i was homesick for my mother's cooking
دلم برای آشپزی مادرم تنگ شده بود.

3. she has become homesick because she has no roots here
چون در اینجا کس و کار ندارد دلش تنگ شده است.

4. they soon became homesick and homesickness affected them mentally
دیری نگذشت که دلتنگ میهن شدند و غربت زدگی آنان را از نظر روانی تحت تاثیر قرار داد.

5. Seeing other families together made him terribly homesick.
[ترجمه نوشین] دیدن جمع خانوادگی دیگران اون رو به شدت دلتنگ کرد.
|
[ترجمه گوگل]دیدن خانواده های دیگر در کنار هم او را به شدت دلتنگ می کرد
[ترجمه ترگمان]دیدن خانواده های دیگر او را به شدت دل تنگ کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She'sfeeling a little homesick.
[ترجمه Aj] او یه کم احساس دلتنگی می کند.
|
[ترجمه آتوسا] او یکم دلتنگ خانه است
|
[ترجمه Yalda] او کمی احساس غربت می کند.
|
[ترجمه گوگل]او کمی احساس دلتنگی می کند
[ترجمه ترگمان]دلش برای خانه تنگ شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He left his job largely because he was homesick.
[ترجمه گوگل]او کار خود را تا حد زیادی به دلیل دلتنگی ترک کرد
[ترجمه ترگمان]او شغلش را عمدتا به این دلیل ترک کرد که احساس غربت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It makes me homesick to look at it.
[ترجمه گوگل]نگاهش دلم برای دلتنگی می گیرد
[ترجمه ترگمان]دلم برای آن تنگ شده بود که به آن نگاه کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. One is home all the time, but feeling homesick.
[ترجمه گوگل]یک نفر همیشه در خانه است، اما احساس دلتنگی می کند
[ترجمه ترگمان]یکی از آن ها همیشه در خانه است، اما دلش تنگ شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He was homesick for Italy.
[ترجمه گوگل]دلتنگ ایتالیا بود
[ترجمه ترگمان]دلش برای ایتالیا تنگ شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The unhappy ones who were homesick for their mothers.
[ترجمه Mr] اونیکه ناراحت بود دلش برای مادرش تنگ شده بود
|
[ترجمه گوگل]بدبخت هایی که دلتنگ مادرانشان بودند
[ترجمه ترگمان]The که دلش برای مادرشان تنگ شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In Sheffield he was homesick and missed his girl friend.
[ترجمه گوگل]در شفیلد دلتنگ بود و دلتنگ دوست دخترش بود
[ترجمه ترگمان]در شفیلد دلش برای دوست دخترش تنگ شده بود و دلش برای دوست دخترش تنگ شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I am so homesick I can hardly bear it.
[ترجمه گوگل]آنقدر دلتنگم که به سختی می توانم آن را تحمل کنم
[ترجمه ترگمان]دلم برای آن تنگ شده بود که به سختی می توانستم آن را تحمل کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She had been homesick for this city, and the years of marriage to Nahum slipped away.
[ترجمه گوگل]دلتنگ این شهر بود و سالهای ازدواج با ناهوم از بین رفت
[ترجمه ترگمان]دلش برای این شهر تنگ شده بود و سال ها ازدواج با Nahum از بین رفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I am homesick for your spirit.
[ترجمه گوگل]دلم برای روحت تنگ شده
[ترجمه ترگمان]دلم برای روح تو تنگ شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دلتنگ (صفت)
lone, depressed, down, sad, low-spirited, nostalgic, homesick, heavy-hearted, saturnine

بیمار وطن (صفت)
homesick

در فراق میهن (صفت)
homesick

انگلیسی به انگلیسی

• longing for home or family, sad or depressed because one misses one's family
if you are homesick, you are unhappy because you are away from home.

پیشنهاد کاربران

دلتنگ خانه
دلتنگ وطن
دلتنگ خانواده
بچه ها میتونیم به معنی کما نیز در نظر بگیریم. . .
این حالت برای سربازانه. . . مثلا وقتی میگن فلانی تو کما هست یعنی دلتنگ خانوادشه
دلتنگ شدن برای کسی یا چیزی مثلا
I am homesick for my nieces
من دلم برای خواهر زادههام تنگ شده است.
دورغَمی.
دلتنگی - غربت

دلتنگی.
She is home sick ( it means when she is far from home she will miss for her family and their home )
دلتنگی برای فراغ از خانه و خانواده
If you feel home sick you miss your home, family, and friends while travelling .
From active book ( skills for reading 1
دلتنگی بخاطر دوری و سفر کردن
دق شده
دلتنگ خانواده
دلتنگ وطن یا خانواده
دلتنگ خانواده، وطن
به اصطلاح دلش پر میکشه برای خانه و کاشانه اش
مثلا برا سربازا میشه به کار برد
دلتنگی برای خانه
غم دوری از خانواده
افسردگی غربت
دلش لک زده
دلتنگ ، فراق از میهن ( Sad because you are away from home and you miss )
درد غربت
دلتنگ، غربت زده
دلتنگ گشور یا جایی که زندگی می کند
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس