holy

/ˈhoʊli//ˈhəʊli/

معنی: خدا، تعالی، وقف شده، مقدس، منزه وپاکدامن
معانی دیگر: اشو، سپنتا، آناهیتا، (h بزرگ) الهی، خدایی، یزدانی، آسمانی، پارسا، دیندار، پرهیزکار، (امریکا - خودمانی - برای تشدید معنی به کار می رود)، جا یا چیز یا شخص مقدس

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: holier, holiest
(1) تعریف: being worthy of worship or reverence as a part of or symbol of God, according to religious authority; sacred.
مترادف: blessed, divine, hallowed, sacred, sanctified
متضاد: nonsacred, unholy
مشابه: consecrated, sacrosanct, sainted

- She read a verse from the holy scriptures.
[ترجمه Dadasaeed] او آیه ای از کتاب مقدس خواند.
|
[ترجمه گوگل] آیه ای از کتب مقدس را خواند
[ترجمه ترگمان] او شعری از انجیل مقدس خواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Mecca is a holy city.
[ترجمه تورجمه] مکه شهری مقدس است.
|
[ترجمه گوگل] مکه شهر مقدسی است
[ترجمه ترگمان] مکه شهری مقدس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They were standing on holy ground.
[ترجمه گوگل] روی زمین مقدس ایستاده بودند
[ترجمه ترگمان] روی زمین مقدس ایستاده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: devoted to the church, to God, or to religion.
مترادف: devout, God-fearing, godly, pious, religious
متضاد: irreligious
مشابه: dedicated, divine, ecclesiastical, faithful, otherworldly, righteous

- Among the holy men are local priests and high priests.
[ترجمه گوگل] در میان مردان مقدس، کاهنان محلی و کاهنان اعظم هستند
[ترجمه ترگمان] در میان این مردان مقدس، کشیش های محلی و کشیش های رده بالایی نیز وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: of the character of a saint.
مترادف: beatific, sainted, saintly, sanctified, spiritual
متضاد: sinful, unholy
مشابه: angelic, blessed, divine, immaculate, otherworldly, virtuous

- That holy woman spent her life helping poor children.
[ترجمه S] آن زن منزه و پاکدامن زندگی خود را صرف کمک کردن به بچه های فقیر کرد
|
[ترجمه گوگل] آن زن مقدس عمر خود را صرف کمک به کودکان فقیر کرد
[ترجمه ترگمان] اون زن مقدس زندگیش رو صرف کمک به بچه های بیچاره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
حالات: holies
• : تعریف: a holy place, or holy persons or things.
مترادف: deity, holy of holies, saint, sanctuary, sanctum
مشابه: divine, heaven

- Only the high priest may enter the holy of holies.
[ترجمه گوگل] فقط کاهن اعظم می تواند وارد قدس القدس شود
[ترجمه ترگمان] فقط کاهن بزرگ می تواند مقدس ترین مقدسان را وارد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. holy cow! (or holy smoke!)
وای !،عجب !،نه بابا!

2. holy god
خدای تعالی

3. holy water
آب مقدس (برای غسل تعمید)

4. a holy war
جنگ مقدس

5. a holy woman
زنی پارسا

6. the holy ground in which he is buried
زمین مقدسی که در آن به خاک سپرده شده است

7. take holy orders
به کسوت کشیشی درآمدن،(رسما) کشیش شدن

8. he lived a holy life
او با پرهیزکاری زندگی کرد.

9. she was a holy woman--innocent and chaste
او زن مقدسی بود - معصوم و وارسته.

10. we bless his holy name
نام مقدس او را ستایش می کنیم !

11. they were united in holy matrimony
طی مراسم مقدس ازدواج با هم وصلت کردند.

12. this child is a holy terror!
این بچه دنیا را عاصی می کند!

13. we must let our holy books speak their messages to the people
بایستی بگذاریم کتب مقدس ما پیام خود را به مردم عرضه بدارند.

14. her memory will always be holy to me
خاطره ی او همیشه برایم مقدس خواهد بود.

15. they tried to estop the war on holy days
آنان سعی می کردند که در روزهای عزیز جنگ را متوقف کنند.

16. To wish you joy at this holy season. Wishing every happiness will always be with you.
[ترجمه گوگل]برای شما آرزوی شادی در این فصل مقدس آرزو می کنم هر شادی همیشه با شما باشد
[ترجمه ترگمان] آرزوی شادی در این فصل مقدس رو برآورده کنم آرزو می کنم که ای کاش هر خوشبختی همیشه با تو باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. He will baptize you with the Holy Spirit and with fire.
[ترجمه گوگل]او شما را با روح القدس و با آتش تعمید خواهد داد
[ترجمه ترگمان]اون تو رو با روح القدس و آتش تعمید می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. To the children, their father's study was the holy of holies.
[ترجمه گوگل]برای بچه‌ها، درس پدرشان مقدسات بود
[ترجمه ترگمان]برای بچه ها، مطالعه پدرشان آسایش مقدس ترین مقدسان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Their behaviours profaned the holy place.
[ترجمه گوگل]رفتارهای آنها مقدسات را هتک حرمت کرد
[ترجمه ترگمان]رفتار آن ها این مکان مقدس را مورد بی حرمتی قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Their behaviour profaned the holy place.
[ترجمه گوگل]رفتار آنها مقدسات را هتک حرمت کرد
[ترجمه ترگمان]رفتار آن ها، مکان مقدس را آلوده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. These children are venerated as holy beings.
[ترجمه گوگل]این کودکان به عنوان موجودات مقدس مورد احترام قرار می گیرند
[ترجمه ترگمان]این کودکان به عنوان موجودات مقدس محترم شمرده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. He teaches the Holy Scriptures as he travels around.
[ترجمه گوگل]او هنگام سفر به اطراف کتاب مقدس را آموزش می دهد
[ترجمه ترگمان]هنگامی که به اطراف سفر می کند، کتاب مقدس را تدریس می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. He took holy orders in 193
[ترجمه گوگل]او در سال 193 فرامین مقدس را پذیرفت
[ترجمه ترگمان]او در ۱۹۳ فرمان مقدس را گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. They were joined together in holy matrimony .
[ترجمه گوگل]آنها در ازدواج مقدس به هم پیوستند
[ترجمه ترگمان]ان ها در ازدواج مقدس با هم متحد شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. The last paragraph contains an anachronism. The Holy Office no longer existed at that time.
[ترجمه گوگل]پاراگراف آخر حاوی یک نابهنگاری است دفتر مقدس دیگر در آن زمان وجود نداشت
[ترجمه ترگمان]بند آخر حاوی یک خطای تاریخی است در آن زمان دفتر مقدس دیگر وجود نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خدا (اسم)
almighty god, god, heaven, deity, holy, divinity, godhead, numen

تعالی (اسم)
ascendancy, god, holy, eminence, ascendency, sublimation, sublimity, eminency

وقف شده (صفت)
consecrate, holy, dedicated, sacred

مقدس (صفت)
virtuous, holy, saint, innocent, sacred, numinous, pious, venerable, sacrosanct

منزه وپاکدامن (صفت)
holy

انگلیسی به انگلیسی

• sacred place, sanctuary; saintly person; something sacred
sacred, consecrated; divine; devoted to the service of god or religion; saintly, godly
something that is holy relates to god or to a particular religion.
someone who is holy is religious and leads a pure and good life.

پیشنهاد کاربران

Much as
Holy Quran
Holy elquran
Holy kopah
Holy
اهورائی
مقدس
مقدس، پاک
مثال: Mecca is a holy city for Muslims.
مکه شهری مقدس برای مسلمانان است.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
این واژه انگلیسی است و درست همان معنیِ واژه "اَهلَو، اَهلا" را می دهد و از آن وام گرفته است!
معنی: با خدا، خداجو، پارسا و سپَنتا، پرهیزکار ( پرهیزگار ) ، درستکار، بِهدین ( زرتشتی ) ، اَشامند ( اَشو، اَشوَن، اَشوان ) ، هیرسا، پاک و مقدس، وَرجاوَند! -
...
[مشاهده متن کامل]

بهشتی ( پَرتَتِش! ) ، مینویی، پردیسی ( فردیسی ) ، خُلدی! -
ستایش، پرستیدن، ستودن ( ستوت یسن! ) ، آفرین، خدا را شکر، ایول ( ای ولله ) ، باریکلا ( بارک الله ) ، زنده باد، سَرِت سلامت! -
بزرگ زاده ( آقازاده، ژن خوب ) ، سرشت خوب ( هومَت: پندار نیک ) ، نژاد والا، گوهره چشمگیر و تماشایی -
با اصل و نسب، ریشه دار، تبارمند، شریف، نجیب، شرافتمند، پاک نژاد ( اوستا: اَشَستو، ašastu ) ، سِپَنتا، بزرگوار، مناعت طبع، بلندنظر، بزرگ منش ( فرانسوی: جنتلمن ) ، وَرجاوَند!
والا، گرانمایه، ارزنده، شکوهمند، با شوکت، فَرِّ ایزدی، کاریزما دار!

منابع• https://abadis.ir/fatofa/اهلو/
پرهیزکار
مقدس، منزه و پاکدامن، وقف شده، قانون فقه: قدوس
مقدس - مطهر - پاک
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : holiness
✅️ صفت ( adjective ) : holy
✅️ قید ( adverb ) : holily
مقدس ' متبرک ' معنوی ' اهورائی
مقدس، مبارک، آسمانی، پاک و منزه.
مانند:holy mariam
مریم مقدس
مقدس
The Holy Quran is available in more than 100 languages
قرآن مقدس در بیش از 100 زبان وجود دارد 🟤🟤🟤🟤🟤
مبارک
به معنای مقدس
مثال:Holy Quranبه معنای قرآن مقدس
بصورت خودمونی برای تاکید روی کلمه ی خاصی بکار میره.
برای مثال:
!my nephew is a HOLY terror
پسر خواهرم یه جونور به معنی واقعی کلمه ست!
کریم و مقدس هر دوتا میشه
مقدس
کریم
یگانه
مثال. . .
Can you be my holy
میتونی یگانه من باشی.

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس