hollow

/ˈhɑːloʊ//ˈhɒləʊ/

معنی: گودی، حفره، کاواک، چاله، تهی، غیر صمیمی، توخالی، میان تهی، گودافتاده، بی حقیقت، مقعر، خالی، پوک، مجوف، خشک، پوچ، خالی کردن، گود شدن
معانی دیگر: کلاک، گود، فرورفته، میان فرود، توگود، لاغر و رنگ پریده، تورفته، بی ارزش، (صدا) مبهم و پر پژواک، گرفته و نامشخص، ژرف و پرطنین، غیر صادقانه، دروغین، فرورفتگی، کاواکی، چال، دره ی کوچک، توخالی کردن یا شدن، میان تهی کردن یا شدن، پوک کردن یا شدن، پوچ کردن یا شدن، (معمولا با : out) کندن و تهی کردن، گود کردن، کاواک کردن، کاو کردن، کاویدن، گرسنه، میالن تهی، گودشده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: hollower, hollowest
(1) تعریف: having an empty space on the inside; not solid within.
مترادف: empty, unfilled
متضاد: solid
مشابه: cavernous, vacant, vacuous

- There were fungi growing inside the hollow log.
[ترجمه گوگل] قارچ هایی در داخل کنده توخالی رشد می کردند
[ترجمه ترگمان] قارچ ها در کنده درخت رشد کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The large chocolate bunnies are hollow, but the smaller ones are solid.
[ترجمه سپهر پیمان یار] شکلات خرگوشی های بزرگ توخالی هستند اما شکلات خرگوشی های کوچکتر تو پر
|
[ترجمه گوگل] خرگوش های شکلاتی بزرگ توخالی هستند، اما کوچکترها جامد هستند
[ترجمه ترگمان] خرگوش های بزرگ، میان تهی، اما آن ها کوچک تر هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: curved inward or downward; concave, sunken, or depressed.
مترادف: concave, dished, incurving, sunken
مشابه: cavernous, incurved

- The animal dove into a hollow place in the ground.
[ترجمه گوگل] این حیوان در جای خالی در زمین فرو رفت
[ترجمه ترگمان] کبوتر به یک جای خالی در زمین فرو رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He had hollow circles around his eyes.
[ترجمه گوگل] دور چشمش دایره های توخالی داشت
[ترجمه ترگمان] دور چشمانش حلقه خالی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: lacking real substance, value, or meaning; insincere or false.
مترادف: empty, meaningless, nugatory, vacuous, valueless, worthless
متضاد: hearty, meaningful, sincere, worthwhile
مشابه: bootless, fake, insincere, insubstantial, pointless, sham, specious, spurious, vain

- For all her efforts, she received only hollow praise from her jealous classmates.
[ترجمه گوگل] با تمام تلاش‌هایش، از همکلاسی‌های حسودش فقط تمجیدهای توخالی دریافت کرد
[ترجمه ترگمان] برای تمام تلاش او فقط از classmates jealous تمجید می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: of a sound, dull or deep, like the note made by striking on a large, empty container.
مترادف: resonant, sepulchral
مشابه: cavernous, dead, deep, dull

- There was a hollow sound when I tapped against the wall.
[ترجمه گوگل] وقتی به دیوار ضربه زدم صدای توخالی می آمد
[ترجمه ترگمان] وقتی به دیوار ضربه زدم صدای خفه ای به گوش رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: an empty space inside something; hole; cavity; gap.
مترادف: cavity, concavity, hole, recess
مشابه: alcove, burrow, dent, dimple, dish, gap, indentation, niche, pocket, pothole

- She left a note and some money for him in the hollow of a tree.
[ترجمه گوگل] او یک یادداشت و مقداری پول برای او در سوراخ درختی گذاشت
[ترجمه ترگمان] یادداشتی برای او گذاشت و مقداری پول برایش در گودی درختی گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a low or sunken spot or area, esp. a small valley.
مترادف: bowl, valley
مشابه: basin, dale, dell, glen, indentation, rut, sink

- Our home was in the hollow, surrounded by hills.
[ترجمه گوگل] خانه ما در توخالی بود که توسط تپه ها احاطه شده بود
[ترجمه ترگمان] خانه ما در حفره ای بود که توسط تپه ها احاطه شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: hollows, hollowing, hollowed
(1) تعریف: to make hollow (often fol. by out).
مترادف: cave, dish, scoop
متضاد: fill
مشابه: burrow, concave, cup, dig, dredge, excavate, gouge

- The woodcarver hollowed out a block of wood.
[ترجمه گوگل] منبت‌کار یک قطعه چوب را سوراخ کرد
[ترجمه ترگمان] The که در یک ردیف چوبی فرورفته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to shape or form by making a material hollow (often fol. by out).
مترادف: dish, empty, scoop
مشابه: burrow, gouge, ream, shape

- He hollowed a figurine out of a block of wood.
[ترجمه گوگل] او مجسمه ای را از یک قطعه چوب سوراخ کرد
[ترجمه ترگمان] اون یه مجسمه رو تو یه تیکه چوب پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to become hollow.
مترادف: empty
مشابه: burrow, furrow, indent
قید ( adverb )
حالات: hollower, hollowest
مشتقات: hollowly (adv.), hollowness (n.)
• : تعریف: in an empty or hollow manner.
مشابه: insincerely, meaninglessly, vacuously

جمله های نمونه

1. hollow cheeks
گونه های گود افتاده

2. hollow requirements that encumbered peace negotiators
الزامات پوچی که دست و پای مذاکره کنندگان صلح را بسته بود

3. a hollow ball
گوی توخالی

4. a hollow generation of youths
نسلی از جوانان درون تهی

5. a hollow greeting
سلام علیک (یا خوش آمد) دروغین

6. a hollow groan
ناله ی عمیق

7. a hollow promise
قول توخالی

8. a hollow spot in the road
چاله در جاده

9. a hollow victory
پیروزی بی ارزش

10. a hollow walnut
گردوی پوک

11. the hollow echo of the monkeys' call
پژواک درهم و برهم صدای میمون ها

12. the hollow in the tree's trunk gets bigger each year
پوکی تنه ی درخت هرسال بزرگتر می شود.

13. the hollow of my hand
فرورفتگی کف دست من

14. they hollow out their nests in rocky ground
آنها لانه ی خود را در زمین سنگی می کنند.

15. a wooden hollow
دره ی پردرخت

16. all that hollow talk about eternal peace!
آنهمه حرف های پوچ درباره ی صلح ابدی !

17. beat (someone) hollow
(انگلیس - عامیانه) به آسانی و به طور قاطع شکست دادن

18. beat all hollow
بهتر بودن،رجحان داشتن

19. his efforts rang hollow
کوشش های او بیهوده می نمود.

20. (t. s. eliot) we are the hollow men
ما انسان های پوچ هستیم.

21. a pipe is a hollow rod
لوله عبارتست از یک میله ی توخالی.

22. his face became gaunter and more hollow with each passing year
هر سال چهره اش نزارتر و لاغرتر می شد.

23. the trunk of this tree is hollow
تنه ی این درخت پوک است.

24. the force of the meteor made a hollow place in the plain
نیروی (اصابت) شهاب در دشت ایجاد گودی کرد.

25. the turbine shaft is mated to the hollow compressor shaft
میله ی توربین را در درون لوله تو خالی کمپرسور جا می دهند.

26. The frogs plunked in the hollow.
[ترجمه گوگل]قورباغه ها در گودی فرو رفتند
[ترجمه ترگمان]قورباغه ها در گودال جمع می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. The statistics show that it was no hollow warning.
[ترجمه گوگل]آمار نشان می دهد که این هشدار توخالی نبوده است
[ترجمه ترگمان]آمار نشان می دهد که هیچ هشداری توخالی نبوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. The rabbit tires and falls, landing inside the hollow trunk of a sycamore tree, where he is trapped.
[ترجمه گوگل]خرگوش خسته می شود و می افتد و در داخل تنه توخالی درخت چنار فرود می آید و در آنجا گیر می افتد
[ترجمه ترگمان]تایرها خرگوش چرخ می زنند و روی تنه یک درخت چنار فرود می آیند، جایی که او در آن گیر کرده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. Hollow out the cake and fill it with cream.
[ترجمه گوگل]کیک را خالی کرده و با خامه پر کنید
[ترجمه ترگمان]کیک را خالی کنید و آن را با کرم پر کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. Below him the town lay warm in the hollow of the hill.
[ترجمه گوگل]زیر او، شهر در گودی تپه گرم بود
[ترجمه ترگمان]در زیر او شهر در گودی تپه گرم و گرم قرار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گودی (اسم)
hollow, groove, hole, bezel, valley, delve, dimple, dent, depth, dint, lacuna

حفره (اسم)
hollow, hole, grave, cell, ditch, trench, pit, cavern, delve, socket, cavity, fossa, fovea, gutter, sinus, lacuna, loculus, pothole

کاواک (اسم)
hollow, cavity

چاله (اسم)
hollow, pit

تهی (صفت)
basic, barren, void, null, empty, hollow, vain, vacuous, jejune, devoid, inane, deadhead, indigent

غیر صمیمی (صفت)
hollow, distant, insincere, double-tongued, hollow-hearted

توخالی (صفت)
hollow

میان تهی (صفت)
hollow

گودافتاده (صفت)
hollow

بی حقیقت (صفت)
hollow

مقعر (صفت)
hollow, concave, dished, incavate

خالی (صفت)
void, empty, hollow, vacuous, destitute, deprived, vacant, coreless, unoccupied, indigent, unloaded, uncharged, tenantless

پوک (صفت)
hollow, deaf

مجوف (صفت)
empty, hollow, caved, tubular

خشک (صفت)
barren, abstract, dry, arid, withered, waterless, hollow, sere, thirsty, droughty, jejune, severe, sec, brut, husky

پوچ (صفت)
absurd, futile, void, inoperative, null, empty, hollow, vain, trifling, vacuous, airy, aeriform, invalid, vaporous, frivolous, blank, inane, chaffy, unmeaning, nugatory

خالی کردن (فعل)
free, empty, hollow, purge, aspirate, unload, discharge, vent, deplete, evacuate, dump, eviscerate, vacate, disgorge

گود شدن (فعل)
hollow, deepen

تخصصی

[عمران و معماری] توخالی - مجوف
[برق و الکترونیک] میان تهی، پوک
[زمین شناسی] حفره، فرورفتگی، دریاچه ،گرداب، لجه، غار
[ریاضیات] گودی، مجوف، حفره، توخالی

انگلیسی به انگلیسی

• hole, cavity; sunken area; small valley
excavate, dig out, make hollow
empty, having nothing inside; bowl shaped, concave; worthless, meaningless
something that is hollow has a hole or space inside it.
a surface that is hollow curves inwards or downwards.
a hollow is an area that is lower than the surrounding surface.
a hollow situation or opinion has no real worth or effectiveness; a formal use.
if someone gives a hollow laugh, they laugh in a way that shows that they do not really find something funny.
a hollow sound is dull and echoing.
if you hollow something out, you remove the inside part of it.

پیشنهاد کاربران

توخالی
گودال، میان تهی، گود افتاده، پوچ، فریبنده، گودی، حفره، پوک کردن، پوک شدن، خالی کردن، عمران: توخالی، معماری: کاواک، ورزش: موج با انحنای زیاد، علوم نظامی: جای پوک
درزبان باستانی لری واژگان کهن وآریایی�هول holبه معنی سوراخ ومنفذ, هلhalمنفذدار و دور ودهانه گشاد, هالی halyبه معنی خالی، هالوhaloo به معنی کله پوک، بی مغز، بی کله� است. این واژگان کهن وارد زبانهای اروپایی
...
[مشاهده متن کامل]
( انگلیسی، . . . ) شده وبه صورت�هالوhollow� در زبان انگلیسی به کارمیرود. با�hole� نیز همریشه است. تمام این معانی باهم مرتبط هستند. با�خالی� در پارسی همریشه است ییعنی تبدیل ه به خ، هالی> خالی، مثل هونه> خانه ، هوشک> خشک. رجوع به hole.

- بی اصالت
- بی پایه و اساس
- خالی بندی
سوراخ وحفره های داخل تنه درخت
هر چیز تو خالی
هالو
بی کله
بی مغز
یک چیز تهی
مقعر
حدقه چشم
hollow charge
مترادف با shaped charge
یعنی خرج پرتاب ( قسمت نوک آر پی جی و . . . که پرتاب و منفجر می شود )
دره , گودال ؛ تو خالی , پوچ ؛ گود , تو رفته
– The village lay in a hollow
– The squirrel disappeared into a hollow
– This tree trunk sounds hollow
– That was a hollow promise
– He had hollow circles around his eyes
– She eats very little, Her cheeks are hollow
پوچ، پوک ، پوکیده، چوکیده
بدون ایده و خلاقیت
توهم, چیز غیر حقیقی
پوک
گودی
Adj with a hole or empty space inside
توخالی
میان تهی همچون گیاه بامبو
تو خالی مثل طبل🥁
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس