hold water


1- آب داشتن، آب در خود نگاه داشتن 2- منطقی بودن، با واقعیات جور درآمدن

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
• : تعریف: to be logical, believable, or valid.
مشابه: cohere, hold

- Your theory doesn't hold water.
[ترجمه saeed] نظریه تو با عقل جور در نمی آید.
|
[ترجمه گوگل] تئوری شما جواب نمی دهد
[ترجمه ترگمان] نظریه تو آب نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Her alibi just didn't hold water.
[ترجمه گوگل]عذر او آب را نگه نمی دارد
[ترجمه ترگمان]عذرش موجه نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Your story just doesn't hold water.
[ترجمه گوگل]داستان شما آب نمی خورد
[ترجمه ترگمان]داستانت فقط آب نگه نمی داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. This argument, however, does not hold water.
[ترجمه گوگل]با این حال، این استدلال قابل قبول نیست
[ترجمه ترگمان]با این حال، این بحث آب را حفظ نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. This argument simply cannot hold water in Europe.
[ترجمه گوگل]این استدلال به سادگی نمی تواند آب را در اروپا نگه دارد
[ترجمه ترگمان]این استدلال به سادگی نمی تواند در اروپا آب داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. His account of events simply doesn't hold water.
[ترجمه گوگل]گزارش او از وقایع به سادگی آب نمی خورد
[ترجمه ترگمان]حساب او از وقایع به سادگی آب ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. These enable skin to hold water and give cohesion to the dead surface skin cells, providing a flat, luminous effect.
[ترجمه گوگل]اینها پوست را قادر می‌سازد تا آب را نگه دارد و به سلول‌های سطح مرده پوست انسجام می‌دهد و اثری صاف و درخشان ایجاد می‌کند
[ترجمه ترگمان]این ها پوست را قادر می سازند تا آب را نگه دارند و چسبندگی خود را با سلول های پوست سطحی مرده ایجاد کنند، و یک اثر صاف و درخشان ایجاد کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. This argument just does not hold water.
[ترجمه گوگل]این استدلال فقط جواب نمی دهد
[ترجمه ترگمان]این بحث آب ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It may seem logical, but his argument doesn't hold water.
[ترجمه گوگل]شاید منطقی به نظر برسد، اما استدلال او آب نمی خورد
[ترجمه ترگمان]ممکن است منطقی به نظر برسد، اما استدلال او آب ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. His demonstration of the deduction logic does not hold water.
[ترجمه گوگل]نمایش منطق استنباط او جواب نمی دهد
[ترجمه ترگمان]تظاهرات او در مورد منطق کسر آب را حفظ نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. China is stimulative meeting to hold water at will be in Beijing on March 3
[ترجمه گوگل]چین نشست محرکی برای برگزاری آب در 3 مارس در پکن خواهد بود
[ترجمه ترگمان]چین قرار است در روز ۳ مارس در پکن برای حفظ آب دیدار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. And your confession will never hold water, not the way they got it out of you.
[ترجمه گوگل]و اعتراف شما هرگز آب نخواهد داد، نه به روشی که آنها آن را از شما بیرون آورده اند
[ترجمه ترگمان]و اعتراف تو هیچوقت آب نگه نمی داره نه اونجوری که از تو گرفته باشن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Another common expression, "to hold water, " is about the strength or weakness of an idea or opinion that you may be arguing about.
[ترجمه گوگل]یکی دیگر از اصطلاحات رایج، "حفظ آب" درباره قوت یا ضعف یک ایده یا نظر است که ممکن است درباره آن بحث کنید
[ترجمه ترگمان]یک عبارت متداول دیگر، \"حفظ آب\"، در مورد قدرت یا ضعف یک ایده یا عقیده است که ممکن است در مورد آن بحث کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Open mode fund from hold water begin, with respect to the investment that begins him according to plan invests a stock.
[ترجمه گوگل]صندوق حالت باز از نگهدارنده شروع می شود، با توجه به سرمایه گذاری که شروع می شود او طبق برنامه یک سهام را سرمایه گذاری می کند
[ترجمه ترگمان]صندوق حالت باز از نگهداری آب شروع می شود، با توجه به سرمایه گذاری که او را با توجه به طرح سرمایه گذاری می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The argument does not hold water.
[ترجمه گوگل]استدلال آب نمی خورد
[ترجمه ترگمان]این بحث آب ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• prove sound or valid, stand up to criticism, seem logical and consistent

پیشنهاد کاربران

✍ توضیح: To be logical or reasonable, especially when arguing
اهمیت داشتن،
It holds water, اهمیت دارد، چیزی که اهمیت دارد
اعتبارداشتن
منطقی بودن، با عقل جور در آمدن

بپرس