سر هم بودن
That bridge is barely holding together as it is
اون پل همین جوریش به زور سرهمه.
اون پل همین جوریش به زور سرهمه.
خودت رو جمع و جور کن
( صنایع ) : حفظ عملکرد
خود را نباختن
با هم متحدیم.
سر پا نگه داشتن
حفظ کردن
متحد ماندن
اتحاد ( خود ) را حفظ کردن /نگه داشتن
( از هم نپاشیدن - فرو نریختن )
( تثبیت کردن خود - قدرت - اتحاد )
متحد نگاه داشتن
متحد نگه داشتن
اتحاد به وجود آوردن
... [مشاهده متن کامل]
کنار هم نگه داشتن چیزی
باهم دوام آوردن در شرایط سخت