hold one’s breath

پیشنهاد کاربران

to wait expectantly or anxiously.
با عصبانیت و اضطراب انتظار کشیدن؛ از اضطراب یا هیجان نفس را حبس کردن یا بند آمدن نفس
Example 1: 👇
The election was so close that I held my breath until the final results were in.
...
[مشاهده متن کامل]

انتخابات آنقدر نزدیک بود که تا اعلام نتایج نهایی نفسم بند آمده بود ( نفسم را در سینه حبس کرده بودم ) .
Example 2: 👇
I'm holding my breath until every - one's been heard from.
نفسم را در سینه حبس کرده بودم تا صدای همه به گوش برسد.

hold one’s breath
منابع• https://www.collinsdictionary.com/dictionary/english/hold-ones-breath

بپرس