به خودت مسلط باش
نگه داشتن چیزی یا شخصی که مهم یا مفید است
ادامه دادن ( مسیری یا جهتی ) ( با وجود سختی و دشواری ) ، ول نکردن ( وضع یا موقعیتی ) ، پیش بردن، ( بچسب بهش، ادامه بده، ولش نکنhold on to it )
دشمن دو شهر را تصاحب کرده، ولی ما موفق شدیم شهرهای کلیدی را حفظ کنیم
متوسل شدن به
some people living their ideological beliefs in profound ways while others hold on to the alibi of ideology as a form of self - interest
محکم گرفتن، محکم نگه داشتن
چنگ زدن به چیزی
در آویختن
قدر چیزی رو دانستن
I held onto the tech shares after the stock market fell because I knew they would recover.
نگه داشتن
از دست ندادن
حفظ کردن
از دست ندادن
حفظ کردن
پایبند بودن، مقید بودن
دو دستی چسبیدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)