🔸 معادل فارسی:
شغل داشتن و حفظ کردن آن
( در فارسی محاوره ای: بتونه یه کاری رو نگه داره، ثبات شغلی داشتن )
🔸 مترادف ها:
| keep a job | maintain employment | stay employed | retain a position | manage to work |
... [مشاهده متن کامل]
مثال:
He’s so unreliable, he can’t hold down a job for more than a month. اون قدر بی ثباته که نمی تونه بیشتر از یه ماه یه کار رو نگه داره.
Despite her illness, she managed to hold down a job for five years. با وجود بیماریش، تونست پنج سال یه شغل رو حفظ کنه.
🔸 تفاوت با hold a job:
hold a job: فقط داشتن شغل
hold down a job: حفظ شغل با تلاش و ثبات، مخصوصاً در شرایط سخت
شغل داشتن و حفظ کردن آن
( در فارسی محاوره ای: بتونه یه کاری رو نگه داره، ثبات شغلی داشتن )
🔸 مترادف ها:
... [مشاهده متن کامل]
مثال:
He’s so unreliable, he can’t hold down a job for more than a month. اون قدر بی ثباته که نمی تونه بیشتر از یه ماه یه کار رو نگه داره.
Despite her illness, she managed to hold down a job for five years. با وجود بیماریش، تونست پنج سال یه شغل رو حفظ کنه.
🔸 تفاوت با hold a job:
hold a job: فقط داشتن شغل
hold down a job: حفظ شغل با تلاش و ثبات، مخصوصاً در شرایط سخت