🔸 معادل فارسی:
پاسخگو دانستن / مسئول دانستن / پاسخگو نگه داشتن
در زبان محاوره ای:
مسئول دونستن، جواب پس کردن، طرفو مسئول دونستن
🔸 تعریف ها:
1. ( حقوقی – مدیریتی ) :
وادار کردن فرد یا نهاد به پاسخ گویی درباره ی عملکرد، تصمیم یا نتیجه
... [مشاهده متن کامل]
مثال: The manager was held answerable for the financial losses.
مدیر بابت ضررهای مالی پاسخگو شناخته شد.
2. ( اخلاقی – اجتماعی ) :
در نظر گرفتن فرد به عنوان مسئول پیامدهای رفتارش
مثال: Parents should be held answerable for their children's actions.
والدین باید بابت رفتار بچه هاشون پاسخگو باشن.
3. ( سیاسی – اجرایی ) :
تأکید بر مسئولیت پذیری مقامات یا نهادها در برابر مردم یا قانون
مثال: Officials must be held answerable to the public.
مقامات باید در برابر مردم پاسخگو باشن.
🔸 مترادف ها:
hold responsible – hold accountable – blame – charge – condemn – answer for
پاسخگو دانستن / مسئول دانستن / پاسخگو نگه داشتن
در زبان محاوره ای:
مسئول دونستن، جواب پس کردن، طرفو مسئول دونستن
🔸 تعریف ها:
1. ( حقوقی – مدیریتی ) :
وادار کردن فرد یا نهاد به پاسخ گویی درباره ی عملکرد، تصمیم یا نتیجه
... [مشاهده متن کامل]
مثال: The manager was held answerable for the financial losses.
مدیر بابت ضررهای مالی پاسخگو شناخته شد.
2. ( اخلاقی – اجتماعی ) :
در نظر گرفتن فرد به عنوان مسئول پیامدهای رفتارش
مثال: Parents should be held answerable for their children's actions.
والدین باید بابت رفتار بچه هاشون پاسخگو باشن.
3. ( سیاسی – اجرایی ) :
تأکید بر مسئولیت پذیری مقامات یا نهادها در برابر مردم یا قانون
مثال: Officials must be held answerable to the public.
مقامات باید در برابر مردم پاسخگو باشن.
🔸 مترادف ها: