فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: hogties, hogtying, hogtied
حالات: hogties, hogtying, hogtied
• (1) تعریف: to tie the four legs of (an animal) together.
• (2) تعریف: to hinder, impede, or thwart.
- She hogtied me with her conflicting demands.
[ترجمه گوگل] او مرا با خواسته های متناقض خود به خود مشغول کرد
[ترجمه ترگمان] اون می خواد من رو با خواسته هاش کنترل کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون می خواد من رو با خواسته هاش کنترل کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید