فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: hoarsens, hoarsening, hoarsened
حالات: hoarsens, hoarsening, hoarsened
• : تعریف: of the voice, to make or become hoarse.
- Yelling over the crowds hoarsened the officer's voice.
[ترجمه گوگل] فریاد زدن بر سر جمعیت صدای افسر را ضعیف کرد
[ترجمه ترگمان] از بالای جمعیت فریاد زد:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] از بالای جمعیت فریاد زد:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید