hitched

جمله های نمونه

1. he hitched a ride home
مجانی سوار شد و به منزل رفت.

2. he hitched his horse to the fence
او اسب خود را به نرده بست.

3. we hitched the horses to the cart and started off
ما اسب ها را به گاری بستیم و راه افتادیم.

4. the old man hitched slowly along on his cane
پیرمرد آهسته و لنگان لنگان با عصا راه می رفت.

انگلیسی به انگلیسی

• married (slang)

پیشنهاد کاربران

Get hitched bهمان get married هست اما کاملا غیر رسمی و مضحک و اغراق آمیز
خود hitch مفهوم ( گیر کردن و پابند شدن ) دارد.
برای همین وقتی با get همراه می شود، در لفظ عوام ، هم پایه با get married است که محترمانه و رسمی است.
در زبان عامیانه به معنی "ازدواج کردن" هست
Once you get hitched, your life will change forever.
وقتی ازدواج کنی، زندگیت برای همیشه تغییر میکنه.

بپرس