hit the wall

پیشنهاد کاربران

حس شکست خوردگی، احساس ناتوانی کردن
کم آوردن , زیرش زاییدن
به سیم آخر زدن
به در بسته خوردن
به بن بست خوردن، گره خوردن
Your case just hit the wall
idiom ( also hit a wall )
to come to a point beyond which there is no further progress/ to reach a point when you are running, exercising, playing sports, etc. where you are so physically tired you feel you cannot contnue
...
[مشاهده متن کامل]

به آخر خط رسیدن
برای رسیدن به نقطه ای که در حال دویدن، ورزش، ورزش و غیره هستید که از نظر جسمی آنقدر خسته هستید که احساس می کنید نمی توانید ادامه دهید:
Many marathon runners hit the wall at around 20 miles.
In the final, with a strained hamstring, I hit the wall.
Every long - distance runner hits a wall at some stage.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/hit-the-wall
بی انرژی شدن و دیگر توان ادامه نداشتن

بپرس