hit the mark


1- به هدف زدن 2- کامیاب شدن، موفق شدن 3- حق داشتن، محق بودن، درست درآمدن

جمله های نمونه

1. A fool’s bolt may sometimes hit the mark.
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات ممکن است پیچ یک احمق به نشانه برخورد کند
[ترجمه ترگمان]یک گلوله احمق ممکن است گاهی به نشانه ضربه بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. If you would hit the mark, you must aim a little above it. Every arrow that flies feels the attraction of earth.
[ترجمه گوگل]اگر می خواهید به علامت ضربه بزنید، باید کمی بالاتر از آن نشانه بگیرید هر تیری که پرواز می کند جاذبه زمین را احساس می کند
[ترجمه ترگمان]اگر به هدف ضربه بزنی، باید کمی بالاتر از آن را هدف بگیری هر تیری که پرواز می کند جاذبه زمین را احساس می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. If you would hit the mark, you must aim a little above it. Every arrow that flies feels the attraction of earth. ——Henry Wadsworth Longfellow.
[ترجمه گوگل]اگر می خواهید به علامت ضربه بزنید، باید کمی بالاتر از آن نشانه بگیرید هر تیری که پرواز می کند جاذبه زمین را احساس می کند ——هنری وادسورث لانگفلو
[ترجمه ترگمان]اگر به هدف ضربه بزنی، باید کمی بالاتر از آن را هدف بگیری هر تیری که پرواز می کند جاذبه زمین را احساس می کند \" - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He hit the mark when he became president of the class.
[ترجمه گوگل]او زمانی که رئیس کلاس شد به گل رسید
[ترجمه ترگمان]او زمانی که رئیس کلاس شد به علامت ضربه زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He blushed furiously and Robyn knew she had hit the mark.
[ترجمه گوگل]او با عصبانیت سرخ شد و رابین می دانست که او به علامت ضربه زده است
[ترجمه ترگمان]او با عصبانیت سرخ شد و فکر کرد که او هدف را خورده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. You certainly hit the mark when you said that he was lazy.
[ترجمه گوگل]شما مطمئناً وقتی گفتید که او تنبل است، به نتیجه رسیدید
[ترجمه ترگمان] وقتی که گفتی اون تنبل بود، اون علامت رو زدی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. For a blind date, you may hit the mark on May 2
[ترجمه گوگل]برای یک قرار کور، می توانید در 2 مه علامت بزنید
[ترجمه ترگمان]برای یک تاریخ کور، ممکن است در ۲ ماه مه به علامت بزنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. One salesperson got great results, others failed to hit the mark.
[ترجمه گوگل]یکی از فروشندگان نتایج عالی کسب کرد، دیگران نتوانستند به نتیجه برسند
[ترجمه ترگمان]یک فروشنده نتایج خوبی داشت، اما دیگران نتوانستند به آن ضربه بزنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A blind man may perchance hit the mark.
[ترجمه گوگل]یک مرد نابینا ممکن است به نشانه برخورد کند
[ترجمه ترگمان]یک مرد کور ممکن است به نشانه ضربه وارد شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. In any book of several hundred pages you're bound to hit the mark occasionally.
[ترجمه گوگل]در هر کتاب چند صد صفحه ای، گهگاهی ممکن است به نتیجه برسید
[ترجمه ترگمان]در هر کتابی که چند صد صفحه است باید به آن ضربه بزنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. All the talk of corporate and regional revival, however, will prove premature if the marque fails to hit the mark this time around.
[ترجمه گوگل]با این حال، تمام صحبت‌ها در مورد احیای شرکت‌ها و منطقه‌ای، اگر این بار این برند نتواند به موفقیت برسد، زودرس خواهد بود
[ترجمه ترگمان]با این حال، تمام صحبت ها درباره احیای منطقه ای و منطقه ای، اگر the نتوانند این بار به هدف خود برسند، زود به اثبات خواهند رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

پیشنهاد کاربران

**رسیدن به هدف، موفق شدن در انجام کاری به درستی یا دقیقاً انجام دادن چیزی به شکلی که انتظار می رود**.
- **معنی:** وقتی می گوییم کسی یا چیزی **"hit the mark"** یعنی دقیقاً هدف مورد نظر را هدف گرفته یا به نتیجه مطلوب رسیده است.
...
[مشاهده متن کامل]

- این اصطلاح می تواند در زمینه های مختلفی مانند صحبت ها، عملکرد، اهداف کاری، ورزش و غیره به کار رود.
- معادل فارسی می تواند به هدف زدن، موفق شدن، دقیقا درست انجام دادن یا کامیاب شدن باشد.
- - -
## مثال ها
- Your presentation really hit the mark with the clients.
ارائه تو واقعاً نظر مشتری ها را جلب کرد.
- The advertisement hit the mark and increased sales significantly.
تبلیغ به هدف خورد و فروش را به طور قابل توجهی افزایش داد.
- He didn’t hit the mark with his prediction this time.
این بار پیش بینی اش درست از آب درنیامد.
## نکته
- این عبارت معمولاً بار مثبت دارد و نشان دهنده موفقیت یا دقت در انجام کاری است.
- می تواند به صورت مجازی هم به کار رود، مثلاً وقتی حرف یا نظر کسی کاملاً درست و مناسب باشد.

موفق شدن - موفق بودن
راضی نگه داشتن مردم
( اصطلاح ) : به هدف زدن، به مقصود رسیدن، مؤثر بودن، درست بودن
https://idioms. thefreedictionary. com/hit the mark

بپرس