بسیار احساساتی کردن/شدن
As a father, seeing her in such a wretched condition hit me right in the parental feelings
به عنوان یک پدر، دیدن او در چنین وضعیت بسیار بدی، مرا سخت احساساتی می کند ( احساسات پدرانه من را سخت تحت تأثیر قرار داد )
به عنوان یک پدر، دیدن او در چنین وضعیت بسیار بدی، مرا سخت احساساتی می کند ( احساسات پدرانه من را سخت تحت تأثیر قرار داد )
بسیار احساساتی شدن
منقلب شدن
To be overwhelmed with emotion
• The song hit me right in the feels
منقلب شدن