hit a dead end

پیشنهاد کاربران

🔸 معادل فارسی:
به بن بست خوردن / راهی نداشتن / گیر کردن در نقطه ی بی پیشرفت
- - -
🔸 تعریف ها:
1. ** ( واقعی – استعاری ) :**
رسیدن به جایی که دیگر راهی برای ادامه وجود ندارد.
...
[مشاهده متن کامل]

مثال: *We hit a dead end in negotiations. *
در مذاکرات به بن بست خوردیم.
2. ** ( زندگی روزمره ) :**
به معنای گیر کردن در وضعیتی که هیچ راه حل یا پیشرفتی ندارد.
مثال: *I hit a dead end with my project. *
در پروژه ام به بن بست رسیدم.
3. ** ( ادبی – استعاری ) :**
به عنوان استعاره برای شکست یا توقف کامل.
- - -
🔸 مترادف ها:
reach an impasse – come to a standstill – stuck – blocked – no way forward