hippy

/ˈhɪpi//ˈhɪpi/

(خودمانی) رجوع شود به: hippie

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: hippier, hippiest
• : تعریف: having large hips.

جمله های نمونه

1. In 1967 she hit the hippy trail to India.
[ترجمه گوگل]در سال 1967 او به دنبال هیپی ها به هند رفت
[ترجمه ترگمان]در سال ۱۹۶۷ او به رد hippy در هند رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Who'd have thought hippy gear would ever come back!
[ترجمه گوگل]چه کسی فکرش را می کرد که هیپی دنده هرگز برگردد!
[ترجمه ترگمان]چه کسی فکر می کرد که این دنده هیچ وقت بر می گردد!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The hippy look is back again.
[ترجمه گوگل]ظاهر هیپی دوباره برگشته است
[ترجمه ترگمان]نگاه hippy دوباره برگشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. But you never know with your dumb hippy lefty types.
[ترجمه گوگل]اما شما هرگز با تیپ های چپ چپ هیپی خود نمی شناسید
[ترجمه ترگمان] اما تو هیچوقت با اون lefty احمقانه ت نمی دونی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Dreams and dialectics Hippy and student activist continue to recognize each other as allies.
[ترجمه گوگل]رویاها و دیالکتیک هیپی و فعال دانشجویی همچنان یکدیگر را به عنوان متحد می شناسند
[ترجمه ترگمان]رویاها و دیالوگ های Hippy و فعالان دانشجویی به یکدیگر به عنوان هم متحد ادامه می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His pop genius was ruined by idiotic hippy ideology.
[ترجمه گوگل]نبوغ پاپ او توسط ایدئولوژی هیپی احمقانه ویران شد
[ترجمه ترگمان]نبوغ پاپ او براثر ایدئولوژی احمقانه hippy خراب شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She thought of him as an aging hippy.
[ترجمه گوگل]او او را یک هیپی سالخورده می دانست
[ترجمه ترگمان]به او به عنوان یک هیپی پیری فکر می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They started chasing after all these hippy cult groups and all the criminals were on drugs.
[ترجمه گوگل]آنها شروع به تعقیب همه این گروه های فرقه هیپی کردند و همه جنایتکاران مواد مخدر مصرف می کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها شروع به تعقیب همه این گروه های مذهبی hippy کردند و همه مجرمان معتاد به مواد مخدر بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Meg plays Alice, a cheerful hippy in the minutes before everything goes pear-shaped.
[ترجمه گوگل]مگ در چند دقیقه قبل از اینکه همه چیز گلابی شکل شود، آلیس، یک هیپی شاد را بازی می کند
[ترجمه ترگمان]مگ آلیس را بازی می کند، مثل روزه ای قبل از اینکه همه چیز به شکل گلابی در بیاید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The half-crazed hippy, deeply into Zen, Whose cryptic homilies she came to dread.
[ترجمه گوگل]هیپی نیمه دیوانه، عمیقاً در ذن، که از موعظه های مرموز او می ترسید
[ترجمه ترگمان]اما به نظر می رسید که نیمه دیوانه و نیمه دیوانه، عمیقا به این فکر بود که چه کسی از آن وحشت دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Dissident A rabbinical poet with hippy dreadlocks was king of the clients on vodka street.
[ترجمه گوگل]دگراندیش یک شاعر خاخام با هیپی dreadlock پادشاه مشتریان در خیابان ودکا بود
[ترجمه ترگمان]dissident شاعر rabbinical با hippy dreadlocks بود که در خیابان ودکا دیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In the hippy era images filtered weakly through a hairy sea of tangled tresses.
[ترجمه گوگل]در دوران هیپی، تصاویر به‌طور ضعیفی از میان دریای پرمویی از تارهای درهم فیلتر می‌شدند
[ترجمه ترگمان]در دوران hippy، تصاویر ضعیف از طریق دریای پرمو از موهای آشفته، فیلتر شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The hippy thing is endemic to the culture a pint, a joint and a bit of folk music.
[ترجمه گوگل]چیز هیپی بومی فرهنگ است، یک پیمانه، یک قطعه مشترک و کمی موسیقی محلی
[ترجمه ترگمان]آن چیز hippy بومی فرهنگ یک لیتر، مشترک و کمی موسیقی محلی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He was a dropout and a hippy back in the '60s.
[ترجمه گوگل]او در دهه 60 یک هیپی بود که ترک تحصیل کرده بود
[ترجمه ترگمان]اون یه ترک تحصیل بود و یه هیپی تو دهه ۶۰ بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. My room-mate was Fizle, an old-school hippy incense importer and a fellow Lancastrian. She was also doing Moscow to Vladivostok in one hit.
[ترجمه گوگل]هم اتاقی من فیزل بود، یک واردکننده بخور هیپی قدیمی و یکی از هموطنان لنکستری او همچنین در یک ضربه مسکو را به ولادی وستوک می داد
[ترجمه ترگمان]هم اتاق من - بود، یک وارد کننده قدیمی عود سوز و یک وارد کننده عود سوز و یک آدم Lancastrian او همچنین در یک ضربه به Vladivostok (Vladivostok)نیز رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• person in the late 1960's who rejected the established values and norms of society and often expressed this stance through unconventional clothing and behavior

پیشنهاد کاربران

بپرس