hip someone

پیشنهاد کاربران

🔹 معادل فارسی: آشنا کردن با چیزی باحال یا خاص / در جریان گذاشتن / خط دادن / چشم باز کردن
She hipped me to this underground jazz club. اون منو با یه کلوب جَز زیرزمینی آشنا کرد. ( یعنی منو وارد یه فضای خاص و باحال کرد که عمومی نیست )
...
[مشاهده متن کامل]

Let me hip you to something real quick—this app is a game changer. بذار یه چیز خفن بهت معرفی کنم—این اپ واقعاً متحول کننده ست. ( یعنی می خواد طرف رو در جریان یه چیز خاص بذاره )
He got hipped to streetwear culture last year. پارسال با فرهنگ لباس های خیابونی آشنا شد. ( یعنی وارد یه سبک خاص از پوشش و فرهنگ شد )
🔹 مترادف ها: clue in – introduce – put someone on to – show the ropes – enlighten