اسم ( noun )
عبارات: shoot from the hip
عبارات: shoot from the hip
• (1) تعریف: the portion of the human body on either the left or right side that extends from the thigh to the pelvis and inside which is located the joint that connects the leg to the torso, or a corresponding part of an animal.
• (2) تعریف: the joint connecting the leg of a human or the hind limb of an animal to the main body.
• (3) تعریف: the projecting angle formed by the junction of two slopes of a roof.
صفت ( adjective )
مشتقات: hipless (adj.), hiplike (adj.)
مشتقات: hipless (adj.), hiplike (adj.)
• : تعریف: of a garment or boots, reaching the hips.
اسم ( noun )
• : تعریف: the ripened fruit of the rose, used as a source of vitamin C and as a flavoring.
حرف ندا ( interjection )
• : تعریف: used as a signal to begin a cheer.
- Hip, hip, hurrah!
[ترجمه گوگل] هیپ، هیپ، هورا!
[ترجمه ترگمان] ! هیپ - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ! هیپ - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
حالات: hipper, hippest
مشتقات: hip (adv.)
حالات: hipper, hippest
مشتقات: hip (adv.)
• (1) تعریف: aware of, participating in, or belonging to the latest fashions in music, language, clothing, and the like; cool or fashionable.
- They are the hip crowd.
[ترجمه ........] آن ها . . . . . . هستن.|
[ترجمه سما] آنها جمعیت خودمانی هستند|
[ترجمه سمانه] آنها جمعیت خوش پوش هستند|
[ترجمه گوگل] آنها جمعیت باسن هستند[ترجمه ترگمان] آن ها the هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It was once hip to wear your cap backwards.
[ترجمه گوگل] زمانی باسن بود که کلاه خود را به سمت عقب می پوشید
[ترجمه ترگمان] یه زمانی بود که cap رو به عقب بندازی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] یه زمانی بود که cap رو به عقب بندازی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a hip handbag
[ترجمه Ali K] کیف دستی از مدافتاده|
[ترجمه mosor] یک کیف دستی شیک|
[ترجمه گوگل] یک کیف دستی[ترجمه ترگمان] کیف دستی باسن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: (old-fashioned, slang) aware of some fact.
- You don't need tell me. I'm hip.
[ترجمه کاوای] لازم نیست به من بگی. من خفنم|
[ترجمه ویکتوریا] لازم نیس به من بگی من باسن هستم|
[ترجمه گوگل] نیازی نیست به من بگو من لگن هستم[ترجمه ترگمان] لازم نیست به من بگی من کپل هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید