hint

/ˈhɪnt//hɪnt/

معنی: اشاره، تذکر، سخن رهنما، ایما، چیز خیلی جزئی، اشاره کردن
معانی دیگر: نمار، نماریدن، (با کنایه یا اشاره) رساندن، بروز دادن، پند، اندرز، راهنمایی، نشان، نشانه، پیشنما، اثر، مقدار کم، میزان بسیار ناچیز، (مهجور) فرصت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a subtle or indirect but comprehensible reference, intimation, or suggestion.
مترادف: insinuation, intimation, suggestion, tip
مشابه: allusion, clue, idea, implication, inkling, innuendo, lead, note, pointer

- His owning a racehorse was a hint as to his wealth.
[ترجمه گوگل] داشتن اسب مسابقه اشاره ای به ثروت او بود
[ترجمه ترگمان] او صاحب یک مسابقه اسب دوانی بود که به ثروت و ثروت او اشاره می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I can't guess the answer; can you give me a hint?
[ترجمه sky] نمیتوانم جواب را حدس بزنم. میتوانی مرا راهنمایی کنی؟
|
[ترجمه Farzaneh] من نمیتوانم جواب را حدس بزنم. میتونی من را یک راهنمایی کوچک بکنی؟
|
[ترجمه گوگل] من نمی توانم پاسخ را حدس بزنم میشه یه راهنمایی به من بدی
[ترجمه ترگمان] جواب را حدس می زنم؛ می توانی به من راهنمایی کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The fact that his basketball was not in his room gave us a hint as to where he had gone.
[ترجمه گوگل] این واقعیت که بسکتبال او در اتاقش نبود به ما اشاره کرد که کجا رفته است
[ترجمه ترگمان] این حقیقت که بسکتبال او در اتاق او نبود به ما اشاره کرد که کجا رفته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a barely noticeable quantity.
مترادف: soup�on, tinge, touch, trace, whisper
متضاد: oodles
مشابه: dash, grain, jot, kiss, shade, speck, suggestion, suspicion, whiff

- There was just a hint of saffron in the stew.
[ترجمه گوگل] فقط یه ذره زعفران توی خورش بود
[ترجمه ترگمان] فقط یه نشونه از \"زعفران\" تو خورش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: hints, hinting, hinted
• : تعریف: to refer to or suggest subtly or indirectly.
مترادف: imply, insinuate, intimate, suggest
مشابه: clue, indicate, signify

- He hinted to his boss that he was due for a raise in salary.
[ترجمه گوگل] او به رئیسش اشاره کرد که قرار است حقوقش را افزایش دهد
[ترجمه ترگمان] به رئیسش اشاره کرد که باید حقوق بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: hintingly (adv.)
• : تعریف: to make a subtle or indirect reference or suggestion; give a hint or clue.
مترادف: insinuate
مشابه: allude, refer

- She seemed to be hinting at something, but he couldn't guess what it was.
[ترجمه گوگل] به نظر می رسید که او به چیزی اشاره می کند، اما او نمی توانست حدس بزند که چیست
[ترجمه ترگمان] به نظر می رسید که به چیزی اشاره می کند، اما نمی توانست حدس بزند که آن چیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. hint at
به طور غیرمستقیم اظهار داشتن،با ایما و اشاره گفتن

2. a hint is enough for the wise
عاقل را اشاره ای بس است.

3. a hint will suffice
یک اشاره کافی خواهد بود.

4. a hint of things to come
پیش نمایی از آنچه قرار بود روی بدهد

5. a broad hint
اشاره ای واضح

6. a subtle hint
اشاره ی مبهم

7. drop a hint
با ایما و اشاره حالی کردن،کنایه وار گوشزد کردن

8. take a hint
به یک اشاره کفایت کردن،متوجه کنایه شدن

9. she took my hint immediately
فورا به اشاره ی من پی برد.

10. a cigaret with a hint of mint
سیگاری که کمی طعم نعناع دارد

11. are you trying to hint that i have bad breath?
آیا می خواهی بگویی که دهانم بو می دهد؟

12. her arrest was a hint that the government is not willing to compromise
بازداشت او نشانه ای بود که دولت حاضر به مصالحه نیست.

13. her yawn was a hint that it was time to go
دهان دره ی او اشاره ای بود که هنگام رفتن فرا رسیده است.

14. he didn't even give a hint of remorse
او حتی اثری از ندامت از خود نشان نداد.

15. she was too obtuse to take my hint
او آنقدر خنگ بود که اشاره ی مرا درک نکرد.

16. She coughed to give him the hint that he should go.
[ترجمه گوگل]سرفه کرد تا به او اشاره کند که باید برود
[ترجمه ترگمان]سرفه کرد و به او فهماند که باید برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The President was ruthless in dealing with any hint of internal political dissent.
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور در برخورد با هر نشانه ای از اختلاف سیاسی داخلی بی رحم بود
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور در برخورد با هر نشانه ای از مخالفت سیاسی داخلی بی رحم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The Minister gave a strong hint that the government were thinking of introducing tax concessions for mothers.
[ترجمه گوگل]وزیر به شدت اشاره کرد که دولت به فکر ایجاد معافیت مالیاتی برای مادران است
[ترجمه ترگمان]وزیر به یک اشاره قوی اشاره کرد که دولت در حال فکر کردن به معرفی امتیازات مالیاتی برای مادران است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. There has been no hint of scandal during his time in office.
[ترجمه گوگل]در طول دوران ریاست جمهوری او هیچ اشاره ای به رسوایی وجود نداشته است
[ترجمه ترگمان]در زمان وی هیچ نشانه ای از رسوایی وجود نداشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. Sinclair examined the closed, clever face for any hint of irony, but found none.
[ترجمه گوگل]سینکلر چهره بسته و باهوش را برای هر نشانه ای از کنایه بررسی کرد، اما هیچ کدام را نیافت
[ترجمه ترگمان]با این حال، با آن چهره بسته و زیرکانه که هیچ نشانی از تمسخر نداشت، نگاه کرد، اما چیزی نیافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. He resented any hint that he might be to blame.
[ترجمه گوگل]او از هر اشاره ای که ممکن است مقصر باشد ناراحت بود
[ترجمه ترگمان]از هر نشانه ای که ممکن است مقصر باشد متنفر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. There's a hint of summer in the air.
[ترجمه گوگل]تلمیح از تابستان در هوا است
[ترجمه ترگمان]در هوا نشانی از تابستان وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. They neglect their duty at the least hint of fun elsewhere.
[ترجمه گوگل]آنها در جاهای دیگر با کمترین نشانه ای از سرگرمی از وظایف خود غفلت می کنند
[ترجمه ترگمان]در جاه ای دیگر به هیچ وجه از وظیفه خود غافل نمی شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اشاره (اسم)
slur, inkling, action, gesture, mention, hint, indication, allusion, warning, innuendo, suggestion, manifest, ensign, beck, symbol, gest, insinuation, referral

تذکر (اسم)
mention, hint, remark, admonition, reminder, notification, remembrance

سخن رهنما (اسم)
hint, cue

ایما (اسم)
hint

چیز خیلی جزئی (اسم)
hint

اشاره کردن (فعل)
point, motion, mention, hint, sign, allude, nudge, insinuate, imply, cue, beckon

تخصصی

[ریاضیات] راهنمائی

انگلیسی به انگلیسی

• subtle suggestion, intimation, clue; barely noticeable amount
allude to, suggest indirectly, intimate
a hint is a suggestion about something that is made in an indirect way.
if you hint at something, you suggest something in an indirect way.
a hint is also a helpful piece of advice.
a hint of something is a very small amount of it.

پیشنهاد کاربران

۱ - اگر فعل باشد:
فهماندن
یه جوری مطلبی را رسوندن
حالی کردن
در ترجمه ها� منظورشون این بود که . . . � خیلی جور در میاد،
2 - اگر اسم باشد:
یه ذره - یه نَمه
نکته
معنی می دهد.
هینت کردن یعنی نشون کردن، یا هایلایت کردن به اصطلاح یه نکته ای
1. اشاره یا حرفی که غیرمستقیم اما واضح است
3. تذکر
4. سخن راهنما
5. ایما و اشاره کردن
6. پند
7. اندرز یا راهنمایی
8. پیشنما
9. میزان بسیار ناچیز، ( مهجور )
10. فرصت
نشان ، نماد ، راهنمایی ، نشانه
نکته
ذره، اندک، جز، کم
با اشاره ی فراوان راهنمایی با دقت گفتن جزءایت
حدس، گمان، نشانه ( روانشناسی )
نشان و اثر I detected a hint of doubt in his voice.
The wrap top is fantastic because it accentuates a small waist and gives a hint of a cleavage
راهنمایی کردن، راهنمایی
۱. اشاره
۲. سرنخ ٬ نشانه
۳. نکته
EXAMPLE : When I didn't know how to answer the question, he gave me a hint
وقتی که نمی دانستم چطور به سوال پاسخ بدهم٬ او به من یک سرنخ داد.
اشاره خوب؛ رهنمایی مفید
useful hints
اشاره های خوب؛ رهنمایی های مفید
سرمشق
متذکر شدن
لبه قاشق چایخوری
توک قاشق
معنی منظور و سر نخ ( پلیس )
معنی اشاره ی ریزی، یه راهنمایی ریز، . . رو میده.
منظور
سرنخ
تلویحا نشان دادن
معنی سر قاشق هم می ده
just a hint of salt
یه سر قاشق نمک
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس