hindrance

/ˈhɪndrəns//ˈhɪndrəns/

معنی: پا بند، اذیت، ازار، منع، بازماندگی، مانع، سبب تاخیر، پاگیری
معانی دیگر: بازداری، جلوگیری، ممانعت، مزاحمت، بازایستانی، بازدارنده، سد راه، رادع

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: someone or something that acts as an obstacle, as to an action or goal.
مترادف: balk, block, encumbrance, impediment, obstacle, obstruction, stumbling block
متضاد: aid, assistance, help
مشابه: bar, barrier, clog, constraint, curb, discouragement, drawback, embargo, handicap, hitch, interference, restraint, snag

- His presence was a hindrance to our plans.
[ترجمه گوگل] حضور او مانعی برای برنامه های ما بود
[ترجمه ترگمان] حضور او مانع از نقشه ما بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the act of hindering or the condition of being hindered.
مترادف: blockage, interference, obstruction
متضاد: aid, assistance, furtherance, help
مشابه: constraint, encumbrance, restraint, retardation, trammel

جمله های نمونه

1. without any hindrance
بدون هیچگونه بازداری

2. not knowing english became a great hindrance for him
ندانستن انگلیسی برای او مانع بزرگی شد.

3. he is not a help, rather a hindrance
او کمک که نیست هیچ،مزاحم هم هست.

4. The floods have been a major hindrance to relief efforts.
[ترجمه گوگل]سیل مانع عمده تلاش های امدادی بوده است
[ترجمه ترگمان]سیل مانع بزرگی برای تلاش های امدادی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. To be honest, she was more of a hindrance than a help.
[ترجمه ماه] راستش رو بخوای، اون بیشتر از اینکه کمک باشه، مزاحم و پاگیر بود.
|
[ترجمه گوگل]صادقانه بگویم، او بیشتر یک مانع بود تا کمک
[ترجمه ترگمان]راستش رو بخوای اون بیشتر از یه کمک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Now they can construct tunnel systems without hindrance.
[ترجمه گوگل]اکنون آنها می توانند بدون هیچ مانعی سیستم های تونلی بسازند
[ترجمه ترگمان]اکنون آن ها می توانند سیستم های تونل را بدون مانع ایجاد کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She was more of a hindrance than a help.
[ترجمه عابدی اصغر] اوبیش از اینکه کمک حال باشد دست و پا گیر است
|
[ترجمه گوگل]او بیشتر یک مانع بود تا کمک
[ترجمه ترگمان]او بیشتر از یک کمک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The new regulations are actually a great hindrance to teachers.
[ترجمه گوگل]مقررات جدید در واقع یک مانع بزرگ برای معلمان است
[ترجمه ترگمان]مقررات جدید در واقع یک مانع بزرگ برای آموزگاران هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The high price is a major hindrance to potential buyers.
[ترجمه گوگل]قیمت بالا یک مانع بزرگ برای خریداران بالقوه است
[ترجمه ترگمان]قیمت بالای یک مانع بزرگ برای خریداران احتمالی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The servants were more of a hindrance than a help .
[ترجمه ماه] پیشخدمت ها بیش از این که کمک باشند، مزاحم و پاگیر بودند.
|
[ترجمه گوگل]بندگان بیشتر مانع بودند تا کمک
[ترجمه ترگمان]خدمتکاران از کمک بیش از یک کمک ناراحت بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A degree is more of a hindrance than a help in British industry.
[ترجمه گوگل]مدرک تحصیلی بیش از آنکه کمک کند در صنعت بریتانیا یک مانع است
[ترجمه ترگمان]یک درجه بیشتر یک مانع است تا کمک در صنعت انگلستان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Visitors are allowed to wander without hindrance.
[ترجمه گوگل]بازدیدکنندگان مجاز به سرگردانی بدون مانع هستند
[ترجمه ترگمان]بازدیدکنندگان مجاز به پرسه زدن بدون مانع هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Lack of experience does not constitute a major hindrance to progress.
[ترجمه گوگل]فقدان تجربه مانع بزرگی برای پیشرفت نیست
[ترجمه ترگمان]عدم تجربه مانع بزرگی برای پیشرفت نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A habit of dissimulation is a hindrance, and a poorness to him.
[ترجمه گوگل]عادت به تقلب برای او مانع و فقر است
[ترجمه ترگمان]عادت of یک مانع است و a به او دست یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پا بند (اسم)
anklet, trammel, shackle, clog, fetter, gyve, hindrance, hobble, jess

اذیت (اسم)
fret, annoyance, persecution, inconvenience, tease, harassment, harm, nuisance, mischief, hindrance

ازار (اسم)
hurt, annoyance, trouble, persecution, torment, excruciation, harassment, nuisance, vexation, trade, hindrance, disservice

منع (اسم)
prevention, ban, veto, averting, prohibition, forbidding, inhibition, hindrance, withholding, checking, interdiction, hindering, forbiddance

بازماندگی (اسم)
backwardness, mustiness, hindrance

مانع (اسم)
stay, bar, hitch, let, shackle, fetter, dyke, dike, balk, hindrance, obstacle, barrier, impediment, hurdle, embargo, barricade, bamboo curtain, hedge, handicap, curtain, blockage, setback, drawback, snag, massif, crimp, lock, encumbrance, hindering, holdback, stumbling block

سبب تاخیر (اسم)
hindrance

پاگیری (اسم)
hindrance

انگلیسی به انگلیسی

• delaying, preventing; obstacle, impediment, obstruction
a hindrance is a person or thing that makes it more difficult for you to do something.
hindrance is the act of hindering someone or something.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: An obstruction or impediment that delays or prevents progress 🚧
🔍 مترادف: Obstacle
✅ مثال: The heavy rain was a major hindrance to completing the outdoor construction.
پاگیری، بازماندگی، اذیت، آزار، مانع، سبب تأخیر، مزاحم
noun
1 [count] : a person or thing that makes a situation difficult : a person or thing that hinders someone or something
◀️ She wanted to sign up for the class, but the cost was a hindrance. [=the class cost too much]
...
[مشاهده متن کامل]

◀️ ?Is my presence here a help or a hindrance
— often to
◀️I'm afraid you're more of a hindrance to me than a help at this point.
◀️These sanctions are a hindrance to the country's economic growth.
2 [noncount] : the act of making it difficult for someone to act or for something to be done : the act of hindering someone or something
◀️ He should be allowed to live where he chooses without hindrance. = ( chiefly Brit ) He should be allowed to live where he chooses without let or hindrance.
◀️ without any hindrance : بدون هیچ گونه بازداری
◀️ Not knowing English became a great hindrance for him : ندانستن انگلیسی برای او مانع بزرگی شد.
◀️ I need neither the government's help nor its hindrances : نه به کمک دولت نیاز دارم و نه به اشکال تراشی های آن.

عامل بازدارنده - عامل ممانعت کننده
تو دست و پا
[شیمی آلی]:
steric hindrance
ممانعت فضایی
✔️طوق ( گردن ) ، پا بند، مزاحم، مانع، سد راه
1 ) She was more of a ⭐hindrance than a help
2 ) People will be able to travel from country to country without let or ⭐hindrance
افراد قادرند از کشوری به کشوری دیگر مسافرت کنند بدون ایجاد ممانعت و مانعی واسشون
...
[مشاهده متن کامل]

3 ) The working place must be adequately prepared in order to remove all possible obstacles and ⭐hindrances
4 ) "Albatross Around One’s Neck"
Meaning: Something from one’s past that acts as a hindrance⭐

دردسر، دردسر ساز
hamper
تاخیر

بپرس