himself

/ˌhɪmˈself//hɪmˈself/

معنی: خود، خودش، خود او
معانی دیگر: (ضمیر انعکاسی سوم شخص مفرد مذکر) خودش را، به خودش، از خودش، (ضمیر تاکیدی) خودش، خود او درحال تاکید، خود ان مرد

بررسی کلمه

ضمیر ( pronoun )
(1) تعریف: referring to the reflexive action of a male human or animal, or to one whose sex is unknown.

- He accidentally shot himself.
[ترجمه گوگل] او به طور تصادفی به خودش شلیک کرد
[ترجمه ترگمان] به طور تصادفی به خودش شلیک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the identical male one.

- He himself isn't sure.
[ترجمه گوگل] خودش هم مطمئن نیست
[ترجمه ترگمان] خودش مطمئن نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: his normal, healthy, sane state or condition.

- He was himself yesterday, but today I'm not so sure.
[ترجمه ارمان محمد نژاد] او دیروز اینجا بود ولی امروز مطمئن نیستم که اینجا هست
|
[ترجمه گوگل] دیروز خودش بود اما امروز خیلی مطمئن نیستم
[ترجمه ترگمان] دیروز خودش بود، اما امروز زیاد مطمئن نیستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. though himself not short, he was dwarfed by the basketball player
با آنکه خود او قدکوتاه نبود ولی در کنار آن بسکتبالیست کوتاه قد به نظر می آمد.

2. ali found himself at a strange crossroads because he had to choose between love and duty
علی خود را بر سر دو راهی عجیبی یافت چون می بایستی میان عشق و وظیفه یکی را انتخاب می کرد.

3. asgar ensconced himself on a sofa
اصغر روی کاناپه آرام گرفت.

4. he abandoned himself to lechery
او خود را تسلیم شهوت کرد.

5. he addressed himself to both of them
او هر دوی آنها را مورد خطاب قرار داد.

6. he applied himself to the study of chemistry
او تمام تلاش خود را صرف مطالعه شیمی کرد.

7. he ate himself sick
آن قدر خورد که مریض شد.

8. he avowed himself a patriot
او ادعای میهن پرستی کرد.

9. he betook himself to his own country
او به کشور خود رفت.

10. he bore himself like a gentleman
او مثل یک جوانمرد رفتار می کرد.

11. he closeted himself with his advisers
او با مشاوران خود خلوت کرد.

12. he comported himself like a gentleman
او مثل آقا رفتار کرد.

13. he conducted himself like a gentleman
او مثل یک آقا رفتار کرد.

14. he confessed himself ignorant of classical music
او به عدم اطلاع خود درباره ی موسیقی کلاسیک معترف بود.

15. he considered himself the natural heir of the slain dictator
او خود را جانشین طبیعی دیکتاتور مقتول می دانست.

16. he covered himself with glory
خود را غرق در افتخار کرد.

17. he deluded himself into thinking that they would soon hire him
او خود را با این خیال فریب می داد که به زودی استخدامش خواهند کرد.

18. he demeaned himself like a rich man
او مثل یک پولدار رفتار کرد.

19. he deported himself like a gentleman
او مثل یک آقا رفتار می کرد.

20. he diced himself into debt
با باختن در قمار خود را مقروض کرد.

21. he did himself well in land deals
در معاملات زمین کارش گرفت.

22. he disassociated himself from the business
او با آن بنگاه قطع رابطه کرد.

23. he disencumbered himself from luxuries
او خود را از شر تجملات راحت کرد.

24. he distinguished himself in battle
او در نبرد برتری خود را نشان داد.

25. he divested himself of his holdings in that company
او دارایی خود در آن شرکت را آب کرد (رد کرد).

26. he divorced himself from the postition taken by his colleagues
او از موضعی که همکارانش اتخاذ کرده بودند فاصله گرفت.

27. he drank himself into the poorhouse
او با می خوارگی کار خود را به گداخانه کشاند.

28. he dredged himself for the proper word
در درون خود دنبال واژه ی مناسبی گشت.

29. he felt himself hobbled by his parents' lack of understanding
او احساس می کرد که عدم درک والدینش دست و بال او را بسته است.

30. he forced himself on us
او خود را به ما تحمیل کرد.

31. he found himself utterly broke
او دریافت که یک غاز ندارد.

32. he hanged himself
او خودش را حلق آویز کرد.

33. he helped himself to a big sandwich
او یک ساندویچ بزرگ برداشت.

34. he humbled himself before his rich kinsmen
او خود را نزد خویشاوندان پولدار خود خوار و خفیف کرد.

35. he hurled himself at the thief
او خود را به سوی دزد جهانید (پرید به دزد).

36. he immerses himself completely in his work
او خود را کاملا غرق در کار می کند.

37. he imposed himself on the host
او خود را به صاحبخانه تحمیل کرد.

38. he installed himself in the big chair before the fire
او در صندلی بزرگ جلو آتش مستقر شد.

39. he intrigued himself into office and power
او با دسیسه خود را به مقام و قدرت رساند.

40. he intruded himself upon us uninvited
او بدون دعوت خودش را به ما تحمیل کرد.

41. he lanced himself forward
او خود را به جلو پرتاب کرد.

42. he lied himself into office
او با دروغگویی شغل بدست آورد.

43. he lies himself but preaches to his son against lying!
او خودش دروغ می گوید و به پسرش نصیحت می کند که دروغ بد است !

44. he lowered himself by accepting a bribe
او با گرفتن رشوه خودش را کوچک کرد.

45. he maneuvered himself into being asked to sing
کاری کرد که از او خواهش کنند که آواز بخواند.

46. he nestled himself into the warm bed
او در بستر گرم غنود.

47. he nicked himself while shaving
او موقع ریش تراشی صورت خود را کمی برید.

48. he notched himself a lofty place in english history
او برای خودش در تاریخ انگلیس مقام رفیعی کسب کرد.

49. he parked himself in a chair and read the newspaper
او در صندلی قرار گرفت و به روزنامه خواندن پرداخت.

50. he passed himself as a doctor
او خود را به عنوان پزشک جازد.

51. he perched himself on the table
او خودش را روی میز قرار داد.

52. he planked himself in the chair
او تالاپی روی صندلی نشست.

53. he plumed himself on his success
به خاطر موفقیتش به خود می بالید.

54. he plunged himself into dissipation
در عیش و عشرت غوطه ور شد.

55. he positioned himself by the window so that he could see the street
او خود را کنار پنجره مستقر کرد تا خیابان را ببیند.

56. he poured himself out a stiff peg
او یک مشروب قوی برای خودش ریخت.

57. he preened himself on having succeeded in the exams
بخاطر موفقیت در امتحانات به خود می بالید.

58. he proved himself (to be) better than the other drivers
او ثابت کرد که از سایر رانندگان بهتر است.

59. he proved himself stout in battle
او نشان داد که در نبرد بی باک است.

60. he represented himself as a doctor
او خودش را به عنوان دکتر جا زد.

61. he reversed himself about the superiority of his own mother's cooking
درباره ی برتری پخت و پز مادرش تغییر رای داد.

62. he rubbed himself dry
او با مالیدن (حوله به تنش) خودش را خشک کرد.

63. he ruptured himself trying to lift the chair
هنگامی که می کوشید صندلی را بلند کند فتق گرفت.

64. he showed himself in his true colors
او طینت واقعی خود را بروز داد.

65. he spent himself in the service of humanity
خودش را وقف خدمت به بشریت کرد.

66. he spruced himself up for the party
خودش را برای مهمانی آراست.

67. he stationed himself between the two enemies
او خود را میان آن دو دشمن قرار داد.

68. he surfeited himself with food and drink
با خوراکی و نوشیدنی خودش را اشباع کرد.

69. he surrendered himself to debauchery and sin
او خود را تسلیم لهو و لعب و گناه کرد.

70. he talked himself into a tight corner
او با حرف زدن خود را به دردسر انداخت.

مترادف ها

خود (ضمير)
self, oneself, himself, itself

خودش (ضمير)
she, he, himself, herself, itself

خود او (ضمير)
himself

انگلیسی به انگلیسی

• his own person; to his own person; by his own person; from his own person
you use himself as the object of a verb or preposition to refer to the same man, boy, or male animal that is mentioned as the subject of the clause, or as a previous object in the clause.
you also use himself to emphasize the male subject or object of a clause, and to make it clear who you are referring to.
if a man or boy does something himself, he does it without any help or interference from anyone else.

پیشنهاد کاربران

دو نوعه

Own
ضمایر انعکاسی
ضمایر انعکاسی برای تاکید به کار برده میشه
مثال
دارند به زور تو رو میکشند و تو میگی
l will go myself
من خودم میرم
ولی onw بیشتر برای از خودت هست مثل اینکه
...
[مشاهده متن کامل]

کسی کتاب تو رومیخونه و بهش میگی
You read your own book
کتاب خودت رو بخون

خودش
خودش
مثال: He did it all by himself.
او همه چیز را خودش انجام داد.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
خویشتن
خیلی سادس
کلمه های her him our them
ایا با self میشه خودشون
Himself هم یعنی خودش برا مرد
Herself
Ourself برا جمع میشه ourselves
themselves
راستی yourself هم هست
Good luckkk
his conversations are all about himself
همه ی صحبت هایش درباره ی خودش است🗝
اشاره به سوم شخص مفرد مذکر
خود . خودش
Reflective
Pronoun
him self جزٕ ضمایر انعکاسی است
به معنی خودش

بپرس