him

/hɪm//hɪm/

معنی: او را، به او
معانی دیگر: (ضمیر مفعولی سوم شخص مفرد مذکر) به او، مخفف : علیاحضرت، اعلیحضرت همایونی، او را ان مرد را، به او به ان مرد

بررسی کلمه

ضمیر ( pronoun )
• : تعریف: the male human or animal already mentioned (considered as an object of a verb or preposition).

- Can we see him?
[ترجمه ...] ما میتونیم اورا ببینیم
|
[ترجمه yas] میتوانیم ببینیم اورا
|
[ترجمه ترجمه من] میتوانیم ما ببینیم او را؟
|
[ترجمه A.r] ما میتونیم اون رو ببینیم؟
|
[ترجمه O] اجازه بده با او صحبت کنیم !
|
[ترجمه Z.S] میتوانیم اورا ببینیم؟!
|
[ترجمه ماهک] بریم با او صحبت کنیم
|
[ترجمه امیر] آیا ما میتوانیم او را ببینیم؟
|
[ترجمه ............] میتونیم ما او را ببینیم
|
[ترجمه گوگل] آیا می توانیم او را ببینیم؟
[ترجمه ترگمان] میتونیم ببینیمش؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. allow him greater latitude in expressing his opinion
برای بیان عقایدش به او آزادی بیشتری بدهید.

2. ask him to get off my tail
از او بخواه که دست از سرم بردارد (دنبال من راه نیفتد).

3. below him are five regional offices
پنج اداره ی محلی زیر نظر اوست.

4. comfort him for he is sad
او را دلداری بده زیرا که مغموم است.

5. convincing him was quite a job
مجاب کردن او کار کاملا شاقی بود.

6. fining him will be a deterrent to others
جریمه کردن او عامل بازدارنده ای برای دیگران خواهد بود.

7. give him a break; he is a beginner
به او سختگیری نکن ; تازه کار است.

8. have him do this first
اول بده این کار را بکند.

9. leave him alone for now, he is in a very bad mood
الان سراغش نرو که خلقش خیلی تنگ است.

10. leave him alone, he is busy doing his homework!
سر به سرش نگذار; دارد مشق می نویسد!

11. let him go hang!
بگذار هر غلطی می خواهد بکند!

12. let him make one false move and i'll have him imprisoned!
اگر یک کار خطا بکند،می دهم زندانش بکنند!

13. let him set foot in my house and i'll kick him out!
اگر پا در خانه ی من بگذارد بیرونش خواهم کرد!

14. let him take his pick
بگذار به میل خودش انتخاب کند.

15. make him brush his teeth
وادارش کن دندان هایش را مسواک بزند.

16. remind him not to forget bread
به او تذکر بده که نان یادش نرود.

17. take him into your confidence
رازت را با او در میان بگذار.

18. tell him if you want to
اگر می خواهی به او بگو.

19. tell him not to mess with me again!
به او بگو دیگر سر به سرم نگذارد!

20. to him anything is fair game
او از هیچ کاری ابا ندارد.

21. screw him (her or you or them etc. )
(زننده) کون لق او (یا تو یا آنها و غیره)

22. age incapacitated him
سالخوردگی او را ناتوان کرد.

23. amirarsalan cleaved him in two with one blow
امیر ارسلان او را با یک ضربه دو نیم کرد.

24. anger transported him
خشم او را از جا به در برد.

25. bankruptcy made him cynical about everything and everyone
ورشکستگی او را نسبت به همه چیز و همه کس دژمان کرد.

26. christ raised him from the dead
عیسی او را از عالم مردگان برخیزاند.

27. circumstances lifted him to the presidency
اوضاع جوری شد که او به ریاست جمهوری رسید.

28. creditors harassed him night and day
طلبکاران شب و روز پاپی او می شدند.

29. creditors pressed him for money
طلبکاران برای پول به او فشار می آوردند.

30. creditors surrounded him
طلبکاران دورش را گرفتند.

31. depression weighs him down
افسردگی او را آزار می دهد.

32. disease blinded him in both eyes
بیماری هر دو چشمش را کور کرد.

33. doctors overhauled him and found him healthy
دکترها او را معاینه کردند و گفتند سالم است.

34. don't ask him for money when he is in one of his moods!
وقتی که خلق او سگ می شود از او پول نخواه !

35. don't expect him to help!
از او انتظار کمک نداشته باش !

36. don't lump him with the other prisoners
او را با سایر زندانیان در یک دسته قرار نده.

37. everyone supposes him to be cruel but he is really a kind man
همه می پندارند که او ظالم است ولی واقعا مرد مهربانی است.

38. fame raised him to the skies
شهرت او را به عرش رساند.

39. fear made him quaver inwardly
ترس سر تا پای وجودش را به لرزه در آورد.

40. fear overtook him
ترس بر او مستولی شد.

41. gambling pauperized him
قمار بازی او را مفلس کرد.

42. gambling sent him to his ruin
قمار بازی او را بدبخت کرد.

43. greed shunted him from studying into gambling
آز موجب شد که کار او از تحصیل به قماربازی بکشد.

44. greed tempted him into a life of crime
آز،او را به سوی زندگی جنایت آمیز کشاند.

45. he gave him a blow with his sword
با شمشیر ضربه ای به او زد.

46. he treated him more like a fellow than a servant
با او بیشتر مثل همقطار رفتار می کرد تا نوکر.

47. hitler met him secretly
هیتلر با او محرمانه دیدار کرد.

48. hunger made him steal
گرسنگی او را به دزدی واداشت.

49. i apprised him of the political situation in washington
او را در جریان سیاسی واشنگتن قرار دادم.

50. i asked him to make whatever repairs are needed
از او خواستم که هر گونه تعمیرات لازم را انجام بدهد.

51. i attended him to the airport
با او به فرودگاه رفتم.

52. i consider him a good person
فکر می کنم (یا از نظر من) او آدم خوبی است.

53. i dislike him personally but i admire his poetry
از خود او بدم می آید ولی اشعار او را تحسین می کنم.

54. i distrusted him from the very beginning
از همان اول به او اعتماد نداشتم.

55. i drilled him with a snowball
با گلوله ی برف به او زدم.

56. i entreated him not to kill the cat
به او التماس کردم که گربه را نکشد.

57. i flipped him on the ear with my gloves
با دستکش یواش زدم به گوشش

58. i gave him a good pelt on the head with my stick
با چوب خود ضربه ی جانانه ای بر سر او زدم.

59. i gave him a handkerchief to wipe his tears
به او دستمال دادم تا اشک های خود را پاک کند.

60. i gave him a tip on the shoulder and said, "hello!"
دستی بر شانه اش زدم و گفتم "سلام !"

61. i gave him another lash with my tongue
یک زخم زبان دیگر به او زدم.

62. i gave him just one tuman
فقط یک تومان به او دادم.

63. i gave him my watch to fix, but he botched it
دادم ساعتم را درست کند ولی او خرابش کرد.

64. i gave him the bill and he gave me the bread and the correct change
اسکناس را به او دادم و او نان و پول خرد درست را به من داد.

65. i heard him knocking around in the kitchen
صدای تلق تلوقی را که او در آشپزخانه راه انداخته بود،شنیدم.

66. i heard him thumping on the door
صدای دق الباب (در زدن) او را شنیدم.

67. i knocked him to the floor
او را (با ضربه) انداختم به زمین.

68. i knocked him unconscious
او را با ضربه ای بیهوش کردم.

69. i know him by his walk
از طرز راه رفتنش او را می شناسم.

70. i know him right well
خیلی خوب او را می شناسم.

مترادف ها

او را (ضمير)
him

به او (ضمير)
him

کلمات اختصاری

عبارت کامل: His Infernal Majesty
موضوع: موسیقی
هیم (HIM) یک گروه موسیقی راک فنلاندی است. این گروه در سال ۱۹۹۵ توسط وکالیست ویله والو، گیتاریست میکو لیندستروم و نوازنده بیس میکو پانانِن ایجاد شده است.

انگلیسی به انگلیسی

• specific male; to a specific male
you use him to refer to a man, boy, or male animal that has already been mentioned or whose identity is known. him is used as the object of a verb or preposition.
him can also be used to refer to someone whose sex is not known or stated; some users of english prefer `him or her' or `them' to be used instead. him is used as the object of a verb or preposition.

پیشنهاد کاربران

او را، به او
مثال: I gave him the book.
کتاب را به او دادم.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
مخفف از His Imperial Majesty به معنی اعلی حضرت شاهنشاهی ( مثل H. I. M. Mohammad Reza Pahlavi )
مخفف از Her Imperial Majesty. به معنی علیاحضرت شاهنشاهی مثل. H. I. M. Shahbanou Farah Pahlavi
HIM
ضمیر him
ضمیر him ضمیر ملکی مذکر در زبان انگلیسی است که به عنوان مفعول، بعد از فعل یا بعد از حرف اضافه برای اشاره به یک مرد یا پسری می آید که نام آن مرد/پسر قبلا در جمله آمده و یا اینکه تشخیص مرجع ضمیر بسیار واضح است. مثلا:
...
[مشاهده متن کامل]

if you see kevin, give him my present ( اگر کوین را دیدی، هدیه من را به او بده. )
منبع: سایت بیاموز

او را
_َ ش
به او
او را
puppet = عروسک گردان
خودش
مخصوص آقا
مخفف: اعلی حضرت همایونی His Imperial Majesty
You know who's not? Him. Joker'2019
می دونی اون کی نیست؟
خودش
Mike didn't have any money with him
مایک هیچ پولی با خودش نداشت 🛀🏼🛀🏼
او مرد را
ب ان مرد
او ( فقط برای آقایان )
اون را
آن را
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس