hilt

/ˈhɪlt//hɪlt/

معنی: دسته، قبضه، دسته شمشیر
معانی دیگر: (به ویژه شمشیر و چاقو و غیره) دسته، مشته، دستینه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
عبارات: to the hilt
• : تعریف: the part by which a sword, knife, tool, or the like is held; handle.
مشابه: handle

جمله های نمونه

1. to the hilt
تا قبضه،تا دسته،تا ته،کاملا

2. indebted to the hilt
تا خرخره زیر قرض

3. he drove his dagger to the hilt in his prostrate enemy's chest
دشنه اش را تا دسته در سینه ی دشمن به خاک افتاده فرو کرد.

4. They have promised to back us to the hilt.
[ترجمه گوگل]آنها به ما قول داده اند که ما را تا پای جان پشت کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها قول داده اند که ما را به قبضه شمشیر ببرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She's up to the hilt in trouble.
[ترجمه Sina] اون کاملا تو دردسر ( افتاده است )
|
[ترجمه گوگل]او تا آخرش در دردسر است
[ترجمه ترگمان]اون تو دردسر افتاده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The government is already borrowing up to the hilt, so it can't afford to spend any more.
[ترجمه گوگل]دولت در حال حاضر در حال وام گرفتن است، بنابراین نمی تواند بیش از این هزینه کند
[ترجمه ترگمان]دولت هم اکنون دارد تا دسته قرض می گیرد، بنابراین دیگر توان خرج کردن بیشتر را ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We're mortgaged up to the hilt.
[ترجمه گوگل]ما تا آخر رهن هستیم
[ترجمه ترگمان]ما به گرو گذاشتن قبضه شمشیر هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It was stuck up to the hilt in the back of Lord Westbourne, sprawled over the desk.
[ترجمه گوگل]تا دسته پشت لرد وستبورن چسبیده بود و روی میز پخش شده بود
[ترجمه ترگمان]به دسته دسته لرد Westbourne چسبیده بود که روی میز ولو شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Holmgren played bad cop to the hilt.
[ترجمه گوگل]هولمگرن تا آخر نقش پلیس بد را بازی کرد
[ترجمه ترگمان] Holmgren \"نقش یه پلیس بد رو به قبضه شمشیر بازی کرده\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They insure up to the hilt, yet worries about money, health and security suffuse daily life.
[ترجمه گوگل]آنها تا حد امکان بیمه می کنند، اما نگرانی در مورد پول، سلامت و امنیت زندگی روزمره را در بر می گیرد
[ترجمه ترگمان]آن ها تا دسته بیمه می شوند، با این حال نگران پول، بهداشت و امنیت در زندگی روزمره هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Riven rubbed his sword hilt with a white thumb, thinking for a second of Madra pressing against him.
[ترجمه گوگل]ریون قبضه شمشیر خود را با انگشت شست سفید مالید و برای ثانیه ای فکر می کرد که مدرا به او فشار می آورد
[ترجمه ترگمان]riven قبضه شمشیرش را با شست سفید به هم مالید و لحظه ای فکر کرد که او دارد به او فشار می اورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Environmental organisations have worked that one to the hilt.
[ترجمه گوگل]سازمان‌های زیست‌محیطی این یک را تا آخر کار کرده‌اند
[ترجمه ترگمان]سازمان های زیست محیطی این دسته را تا دسته کار کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Government finances are strained to the hilt dealing with essential services.
[ترجمه گوگل]بودجه دولت در ارتباط با خدمات ضروری تا حد زیادی تحت فشار است
[ترجمه ترگمان]امور مالی دولت به شدت تحت فشار قرار دارند که با خدمات ضروری سر و کار دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Its hilt was decorated with fine garnet work but the blade was broken and rusted.
[ترجمه گوگل]دسته آن با گارنت ریز تزئین شده بود اما تیغه آن شکسته و زنگ زده بود
[ترجمه ترگمان]دسته آن با گل های زیبای سمی تزیین شده بود، اما تیغه شکسته و زنگ زده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دسته (اسم)
detachment, school, section, regimen, hand, party, order, stack, handle, shaft, sect, kind, clump, clique, set, troop, stem, fagot, lever, team, pack, sheaf, army, host, corps, group, company, category, class, gang, assortment, grouping, estate, junta, ear, helm, cluster, ensign, batch, deck, knob, handhold, handgrip, bevy, tuft, fascicle, genre, genus, brigade, wisp, parcel, clan, gens, confraternity, drove, congregation, covey, stud, haft, hilt, skein, helve, horde, nib, shook, rabble, skulk, squad, trusser

قبضه (اسم)
handle, haft, hilt

دسته شمشیر (اسم)
hilt

انگلیسی به انگلیسی

• sword handle, handle of a dagger; handle of a weapon or tool
the hilt of a sword or knife is its handle.
if you support or defend someone to the hilt, you give them all the support that you can.

پیشنهاد کاربران

دسته. قبضه. مشته. رسیدگی کردن. دستگیره. ساق پا. محور. دسته تبر.

بپرس