highbred

/ˈhaɪbɔːn//ˈhaɪbɔːn/

معنی: اصیل، با تربیت، دارای تربیت یا نجابت خانوادگی
معانی دیگر: پاک تبار، والا تبار، اصیل، باتربیت

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: bred from or having the characteristics of superior stock.
متضاد: lowbred

مترادف ها

اصیل (صفت)
original, pure, genteel, wellborn, noble, blue-blooded, pure-bred, thoroughbred, ingenuous, highbred, highborn, unfeigned

با تربیت (صفت)
gentle, mannerly, highbred, well-bred

دارای تربیت یا نجابت خانوادگی (صفت)
highbred

انگلیسی به انگلیسی

• well-educated; well-mannered

پیشنهاد کاربران

High - bred /ˈhaɪˌbrɛd/ ( adj ) – meaning: of high birth, rank, or station as in aristocratic.
دارای زاد و ولدی اشرافی؛ اشراف زاده؛ بزرگ زاده؛ والا منش؛ اعیان زاده
Example 1: 👇
One glance at her sweet, highbred features was sufficient to exonerate her of any blame.
...
[مشاهده متن کامل]

یک نگاه به ویژگی های شیرین و اعیان زاده ی او کافی بود تا او از هرگونه سرزنش مبرا شود.
Example 2: 👇
"Uncommonly highbred looking fellow, " he said to himself.
با خود گفت، چقدر او به شکلی غیر معمول والا منش بنظر می رسد.
Example 3: 👇
At sight of him, the impression produced upon me was of a refined, highbred, and chivalrous gentleman.
با دیدن او، تصویری که در ذهن من شکل گرفت، اعیان زاده ای منزه و جوانمرد بود.
Example 4: 👇
Ninian is standing before the fire in conversation with Elizabeth, his wife. She is highbred, ladylike—excessively so.
* Abe Lincoln in Illinois - a play by Robert E. Sherwood
نینیان در حال گفتگو با الیزابت، همسرش، کنارِ آتش ایستاده است. الیزابت اشراف زاده ای با وقار است—یک خانمِ به تمام معنا
* متن انتخابی: از نمایشنامه ی #آبراهام لینکن در ایلینوی، # اثر رابرت شِروود

highbred
⚫ ( زبان ما درحال گذار به واژه های درست و گاه تازه است )

⚫ واژه ی برنهاده: والاپَروَرده

⚫ نگارش به خط لاتین: Vālāparvarde

⚫ آمیخته از: والا ( high ) و �پرورده� ( bred )

...
[مشاهده متن کامل]

⚫ همه ی پیشنهادها برابرنهاده های یک یا چندیِک از اینها اند:
فرهنگستان زبان و ادب، پارسی انجمن، بازدیسان پارسی، دکتر حیدری ملایری، دکتر حسابی، دکتر ادیبسلطانی

⚫ سایِن ها ( nuances ) را باهم جابجا نشناسیم.

نجابت خانوادگی
● منزه، فرهیخته، آموخته و آراسته

بپرس