صفت ( adjective )
مشتقات: hesitantly (adv.)
مشتقات: hesitantly (adv.)
• : تعریف: uncertain or in doubt; hesitating.
• مترادف: indecisive, tentative
• متضاد: certain, confident, decisive
• مشابه: diffident, doubtful, dubious, faltering, halfhearted, halting, irresolute, reluctant, uncertain, undecided, unsure
• مترادف: indecisive, tentative
• متضاد: certain, confident, decisive
• مشابه: diffident, doubtful, dubious, faltering, halfhearted, halting, irresolute, reluctant, uncertain, undecided, unsure
- He was hesitant to ask her for fear that she would refuse.
[ترجمه گوگل] از ترس رد کردنش مردد بود که از او بپرسد
[ترجمه ترگمان] او مردد بود که از او بخواهد که از او خواهش کند که از او خواستگاری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او مردد بود که از او بخواهد که از او خواهش کند که از او خواستگاری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I tend to be hesitant when I have to make an important decision.
[ترجمه گوگل] وقتی باید تصمیم مهمی بگیرم، تمایل دارم مردد باشم
[ترجمه ترگمان] من دوست دارم زمانی که باید تصمیم مهمی بگیرم مردد باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من دوست دارم زمانی که باید تصمیم مهمی بگیرم مردد باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She was somewhat hesitant about accepting such a fast-paced job.
[ترجمه گوگل] او تا حدودی در مورد پذیرش چنین شغل پر سرعتی مردد بود
[ترجمه ترگمان] او تا حدی در مورد قبول چنین شغل پر سرعت مردد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او تا حدی در مورد قبول چنین شغل پر سرعت مردد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید