hesitancy

/ˈhezətənsi//ˈhezɪtənsi/

معنی: دو دلی، تردید، درنگ
معانی دیگر: تذبذب، مولش، دودلی (hesitance هم می نویسند)، hesitance درنگ

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: hesitancies
مشتقات: hesitance (n.)
• : تعریف: doubt, uncertainty, or indecision.
متضاد: aplomb
مشابه: uncertainty

جمله های نمونه

1. I noticed a certain hesitancy in his voice.
[ترجمه گوگل]متوجه تردید خاصی در صدایش شدم
[ترجمه ترگمان]من به صدای او اطمینان پیدا کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. A trace of hesitancy showed in Dr. Stockton's eyes.
[ترجمه گوگل]ردی از تردید در چشمان دکتر استاکتون نمایان شد
[ترجمه ترگمان]در چشمان دکتر stockton اثری از تردید پدیدار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The president is not known for his hesitancy in such matters.
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور به تردید در چنین مسائلی معروف نیست
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور به دلیل تامل خود در چنین مسائلی شناخته نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I can see Mrs Berzins's defeated hesitancy as she fingers her amber necklace.
[ترجمه گوگل]من می توانم تردید شکست خورده خانم برزینز را در حالی که گردنبند کهربایی اش را انگشت می گذارد ببینم
[ترجمه ترگمان]همان طور که گردن بند amber را به انگشت می کند، من هم می توانم خانم Berzins را ببینم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Here, the gentle hesitancy of the blind.
[ترجمه گوگل]اینجا، تردید ملایم نابینایان
[ترجمه ترگمان]اینجا، تردید ملایم از کور
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She answered effortlessly, fluently, without hesitancy, aided by her innate gift for words.
[ترجمه گوگل]او با کمک استعداد ذاتی خود برای کلمات، بدون زحمت، روان، بدون تردید پاسخ داد
[ترجمه ترگمان]او بدون تردید و بدون اطمینان، با استفاده از استعداد ذاتی خودش به کلمات پاسخ می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. That explains the hesitancy of my memory.
[ترجمه گوگل]این مردد بودن حافظه من را توضیح می دهد
[ترجمه ترگمان]این تردید ذهن من را توجیه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The shyness, the hesitancy, the gratitude, all spoke in that face which drew the eye and held it.
[ترجمه گوگل]خجالتی، تردید، قدردانی، همه در آن چهره ای صحبت می کردند که چشم را به خود جلب می کرد و نگه می داشت
[ترجمه ترگمان]حجب و تردید، the و سپاسگزاری همه در آن صورت که چشم را جلب کرده بود، سخن می گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Or else he was pretending some hesitancy if the question proved delicate.
[ترجمه گوگل]یا در غیر این صورت، اگر سوال ظریف بود، تظاهر به تردید داشت
[ترجمه ترگمان]در غیر این صورت او وانمود می کرد که این سوال ظریف است یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The hesitancy of the vigilantes seemed only due now to mutual dislike, which would soon resolve itself one way or another.
[ترجمه گوگل]به نظر می‌رسید که دودلی هوشیاران فقط به دلیل بیزاری متقابل است که به زودی به هر طریقی حل می‌شد
[ترجمه ترگمان]تردید شورشی ها فقط به سبب بیزاری دوجانبه به نظر می رسید، که به زودی یک راه یا یک راه برای خود حل می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Doubtless when it reopens, its current hesitancy will give way to the customary hectoring manner.
[ترجمه گوگل]بدون شک با بازگشایی آن، تردید کنونی آن جای خود را به شیوه مرسوم هکتورینگ خواهد داد
[ترجمه ترگمان]بدون شک پس از بازگشایی آن، تردید کنونی آن به رفتار hectoring مرسوم دست خواهد یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. But there was always a hesitancy about it.
[ترجمه گوگل]اما همیشه یک تردید در مورد آن وجود داشت
[ترجمه ترگمان]اما همیشه تردیدی وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The Scheme: The biggest challenge here is consumers'current hesitancy to spend.
[ترجمه گوگل]طرح: بزرگترین چالش در اینجا تردید فعلی مصرف کنندگان برای خرج کردن است
[ترجمه ترگمان]طرح: بزرگ ترین چالش در اینجا مصرف کنندگان تامل فعلی برای خرج کردن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In addition there had also been occasional hesitancy and soreness of the mouth.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، گهگاه تردید و درد دهان نیز وجود داشت
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، گاه به گاه تردید و درد دهان نیز دیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دودلی (اسم)
acatalepsy, hesitance, indecision, vacillation, doubt, hesitancy, hesitation

تردید (اسم)
wavering, hesitance, indecision, doubt, hesitancy, uncertainty, vibration, query, suspicion, skepticism, dubiety, shilly-shally, irresolution, qualm, scruple, vibratility

درنگ (اسم)
pause, halt, hesitance, hesitancy, hesitation, haw, tarry, tarriance

انگلیسی به انگلیسی

• indecision, irresolution, quality of being hesitant
hesitancy is unwillingness to do something, usually because you are uncertain, embarrassed, or worried.

پیشنهاد کاربران

تردید. دو دلی. بی تصمیمی
مثال:
You must finish your hesitancy.
شما باید به تردید و دو دلی تان خاتمه بدید.
Urinary hesitancy is a condition in which you have difficulty urinating
تعلل، درنگ

بپرس