hemorrhage

/ˈhemərɪdʒ//ˈhemərɪdʒ/

معنی: خون ریزی، خون ریزش، سیلان دم، خون روی
معانی دیگر: خون ریزی داشتن یا کردن، خون روش داشتن (در انگلیس می نویسند: haemorrhage)، طب خون روی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the act or condition of bleeding, esp. extensively from blood vessels.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: hemorrhages, hemorrhaging, hemorrhaged
مشتقات: hemorrhagic (adj.)
• : تعریف: to bleed, esp. extensively from blood vessels.

جمله های نمونه

1. cerebral hemorrhage
خونریزی مغزی

2. massive hemorrhage
خون ریزی شدید و گسترده

3. postpartum hemorrhage is the chief indication for the use of this drug
خونریزی پس از زایمان دلیل اصلی برای به کار بردن این دارو است.

4. The patient died from acute cerebral hemorrhage.
[ترجمه گوگل]بیمار بر اثر خونریزی حاد مغزی فوت کرد
[ترجمه ترگمان] بیمار از خونریزی مغزی درگذشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Twelve hours later she suffered a massive brain hemorrhage.
[ترجمه گوگل]دوازده ساعت بعد او دچار خونریزی مغزی شدید شد
[ترجمه ترگمان]دوازده ساعت بعد از خونریزی مغزی شدید رنج می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. These drugs will not be used if hemorrhage is the cause of the stroke.
[ترجمه گوگل]اگر خونریزی علت سکته مغزی باشد از این داروها استفاده نمی شود
[ترجمه ترگمان]اگر خونریزی علت سکته باشد، این داروها مورد استفاده قرار نمی گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Subarachnoid hemorrhage may occur at any age, even among people in the sixth or seventh decade of life.
[ترجمه گوگل]خونریزی زیر عنکبوتیه ممکن است در هر سنی رخ دهد، حتی در بین افرادی که در دهه ششم یا هفتم زندگی هستند
[ترجمه ترگمان]خونریزی مغزی ممکن است در هر سنی رخ دهد، حتی در میان مردم در دهه ششم یا هفتم زندگی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Elya would die of a hemorrhage.
[ترجمه گوگل]الیا بر اثر خونریزی می میرد
[ترجمه ترگمان] Elya از خونریزی میمیره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Other findings include subconjunctival hemorrhage, enophthalmos, hypoesthesia of the cheek and upper gum, subcutaneous emphysema, or a palpable step-off of the orbital rim.
[ترجمه گوگل]سایر یافته ها شامل خونریزی زیر ملتحمه، انوفتالموس، هیپوستزی گونه و لثه فوقانی، آمفیزم زیر جلدی، یا برداشته شدن قابل لمس لبه اوربیت است
[ترجمه ترگمان]یافته های دیگر شامل خونریزی subconjunctival، enophthalmos، hypoesthesia گونه و gum بالایی، emphysema زیر جلدی و یا یک گام ملموس در لبه اوربیتال است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Hypertensive, cerebral hemorrhage, did department operation to return some saving?
[ترجمه گوگل]فشار خون بالا، خونریزی مغزی، آیا عملیات بخش برای بازگشت مقداری صرفه جویی انجام شد؟
[ترجمه ترگمان]Hypertensive، خونریزی مغزی عمل انجام دادن چند تا نجات رو انجام داد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. An elderly gravida easily suffered from subarachnoid hemorrhage with high case fatality.
[ترجمه گوگل]یک سالمند حاملگی به راحتی از خونریزی زیر عنکبوتیه با موارد مرگبار بالا رنج می برد
[ترجمه ترگمان]An مسن به راحتی از خونریزی subarachnoid مبتلا به تلفات شدید رنج می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Subarachnoid hemorrhage also causes acute headache with symptoms and signs of meningeal irritation.
[ترجمه گوگل]خونریزی زیر عنکبوتیه نیز باعث سردرد حاد با علائم و نشانه های تحریک مننژ می شود
[ترجمه ترگمان]خونریزی Subarachnoid باعث سردرد شدید با علایم و علایم مننژی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The main bleeding source of thoracic hemorrhage was intercostal artery.
[ترجمه گوگل]منبع خونریزی اصلی خونریزی قفسه سینه شریان بین دنده ای بود
[ترجمه ترگمان]منبع خونریزی اصلی خونریزی قفسه سینه، رگ میان دنده ای بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He sank into a coma after suffering a brain hemorrhage.
[ترجمه گوگل]او پس از خونریزی مغزی به کما رفت
[ترجمه ترگمان]اون بعد از اینکه دچار خونریزی مغزی شد به کما رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خون ریزی (اسم)
insult, bleeding, bloodshed, hemorrhage, haemorrhage, carnage, bloodbath, blood stroke, slaughter, bloody flux, massacre

خون ریزش (اسم)
hemorrhage, haemorrhage, flux

سیلان دم (اسم)
hemorrhage, haemorrhage

خون روی (اسم)
hemorrhage

انگلیسی به انگلیسی

• profuse flow of blood, bleeding
bleed heavily, suffer a hemorrhage

پیشنهاد کاربران

خونریزی، معادل bleeding
A financial hemorrhage
از دست دادن زیاد منابع مالی
the escape of blood or the loss of blood via a damaged blood vessel
فقدان
خونریزی
[پزشکی] خونریزی: خروج خون زیاد ( از عروق )
هموراژی.
هموراژی که در زبان محاوره ای تحت عنوان خونریزی شناخته می شود، از دست دادن خون بدن به سبب آسیب است. هموراژی در دو دسته اصلی طبقه بندی می شود: خونریزی داخلی و خونریزی خارجی.
از دست دادن ( منابع )
از کوره در رفتن
to lose of smething over a short period of time such as money or jobs
: یە اصطلاح فارسییە کە میگە: از عرش بە فرش افتادن
فکر کنم مرتبط باشە🤔
hemorrhage ( پزشکی )
واژه مصوب: خونروی
تعریف: بیرون آمدن خون از رگ خونی پاره‏شده و ریخته شدن به درون یا بیرون از بدن |||* مصوب فرهنگستان اول
خونریزی داخلی
خون ریزی شدید
بیکار شدن - اخراج از کار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس