hemal


معنی: خونی، وابسته به خون و رگها
معانی دیگر: خونی (hematal هم می گویند)، احشایی

جمله های نمونه

1. But for every Lendu-led massacre there is a tale of Hema-led violence to match.
[ترجمه گوگل]اما برای هر قتل عام به رهبری لندو، داستانی از خشونت به رهبری هما وجود دارد
[ترجمه ترگمان]اما برای هر قتل عام به رهبری Lendu، داستان خشونت به رهبری Hema وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The hemal and penetrable cartilage inside centrum dish hind form be identical bend with the blood-vessel that comes from periosteum.
[ترجمه گوگل]غضروف همال و قابل نفوذ در داخل بشقاب سانتروم به شکل خمیدگی یکسان با رگ خونی است که از پریوستوم می آید
[ترجمه ترگمان]غضروف دنده ای و penetrable در داخل ظرف غذای centrum با کشتی خونی که از periosteum می آید، یک سان باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. So, discover in time and handle big hemal loss to die to avoiding, saving life is very important.
[ترجمه گوگل]بنابراین، به موقع کشف کنید و از دست دادن همال بزرگ را کنترل کنید تا از آن اجتناب کنید، نجات جان بسیار مهم است
[ترجمه ترگمان]بنابراین، در زمان کشف کنید و از دست دادن hemal بزرگ برای اجتناب از اجتناب، نجات زندگی بسیار مهم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Kind of what disease is hemal nerve sex a headache? to treat?
[ترجمه گوگل]جنس عصب همال چه نوع بیماری سردرد است؟ برای درمان؟
[ترجمه ترگمان]یه جورایی چجور بیماری اعصاب اعصاب رو دچار سردرد می کنه؟ برای درمان؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Dermal middle - level is hemal by collagen bundle break up naturally be like crack form.
[ترجمه گوگل]سطح میانی پوستی همال است که با شکسته شدن دسته کلاژن به طور طبیعی مانند ترک است
[ترجمه ترگمان]سطح میانی Dermal توسط یک مجموعه کلاژن تشکیل یافته است که به طور طبیعی شکل ترک را به خود می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Hemal easy shrinks change, not secrete sweat, thenar ulcer, without painful sex paronychia.
[ترجمه گوگل]همال آسان کوچک می شود تغییر می کند، عرق ترشح نمی کند، زخم تنار، بدون پارونیشیا جنسی دردناک
[ترجمه ترگمان]تحلیل رفتن آسان است، نه ترشح عرق، زخم معده، زخم معده، بدون سکس دردناک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Prostate element constituent is unusual, hemal easily outspread, plaque is hemostatic the function is abate, haemorrhage is measured namely grow in quantity.
[ترجمه گوگل]عنصر تشکیل دهنده پروستات غیرعادی است، همال به راحتی پخش می شود، پلاک هموستاتیک است، عملکرد کاهش می یابد، خونریزی اندازه گیری می شود یعنی رشد کمیت
[ترجمه ترگمان]اجزای تشکیل دهنده عنصر Prostate غیر معمول است، hemal به راحتی باز شده است، پلاک hemostatic است، اما haemorrhage اندازه گیری می شود یعنی رشد در کمیت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Self-discipline is neurological functional symptom: Because hemal easy shrinks, appear the hectic fever with not steady movement, perspire, dazed, swimmy reach palpitation.
[ترجمه گوگل]خود انضباطی یک علامت عملکردی عصبی است: از آنجایی که همال آسان کوچک می شود، تب شدید با حرکت غیر ثابت، تعریق، گیج شدن، تپش قلب به شکل شنا ظاهر می شود
[ترجمه ترگمان]انضباط فردی یک نشانه کاربردی عصبی است: چون hemal آسان می شود، تب بی قرار را همراه با حرکت مداوم، گیج، گیج، گیج و گیج به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Old growth as the age, the heart beats, hemal sclerosis waning strength to the brain, heart loses elasticity blood was very hard.
[ترجمه گوگل]رشد پیر به عنوان سن، ضربان قلب، همال اسکلروز کاهش قدرت به مغز، قلب از دست می دهد کشش خون بسیار سخت بود
[ترجمه ترگمان]رشد پیر به عنوان سن، قلب می تپد، sclerosis hemal قدرت را به دست می آورد، قلب از دست دادن خون خیلی سخت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The best method that tumour of vertebral and hemal deformation cures?
[ترجمه گوگل]بهترین روشی که تومور تغییر شکل مهره ها و همال را درمان می کند؟
[ترجمه ترگمان]بهترین روش که تومور ستون فقرات و hemal تغییر شکل را نشان می دهد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Beans can keep hemal flexibility, brain and prevent fatty liver function of form, suitable for all kinds of people.
[ترجمه گوگل]لوبیا می تواند انعطاف پذیری همال، مغز را حفظ کند و از عملکرد کبد چرب جلوگیری کند، مناسب برای همه نوع افراد
[ترجمه ترگمان]لوبیاها می توانند انعطاف پذیری بالایی را حفظ کنند، مغز را حفظ کنند و از عملکرد کبد چرب فرم، مناسب برای همه انواع مردم، جلوگیری کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Other the hemal Kong Jin that comes from periosteum enters cartilage, but do not enter centrum ossification central belt.
[ترجمه گوگل]دیگر همال کنگ جین که از پریوستوم می آید وارد غضروف می شود، اما وارد کمربند مرکزی استخوان سازی مرکزی نمی شود
[ترجمه ترگمان]دیگر جین هنگ کنگ که از periosteum می آید وارد غضروف می شود، اما به کمربند مرکزی centrum ossification وارد نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The hemal nerve of scrotal ministry is very rich, subtle to the outside stimulation is very sensitive, woman labium is contacted when sexual intercourse, can enhance sexual impulse.
[ترجمه گوگل]عصب همال وزارت کیسه بیضه بسیار غنی است، تحریک ظریف به بیرون بسیار حساس است، لبیوم زن در هنگام آمیزش جنسی تماس می گیرد، می تواند انگیزه جنسی را افزایش دهد
[ترجمه ترگمان]عصب hemal \"ministry scrotal\" بسیار غنی، ظریف به تحریک خارجی بسیار حساس است، زنی که تماس جنسی داشته باشد، می تواند انگیزه جنسی را افزایش دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. As mammary gland development, adipose with hemal grow in quantity, make whole breast apophysis, this one change can see from the exterior.
[ترجمه گوگل]همانطور که رشد غدد پستانی، چربی با همال به مقدار زیاد رشد می کند، آپوفیز کل سینه را ایجاد می کند، این تغییر را می توان از بیرون مشاهده کرد
[ترجمه ترگمان]به عنوان رشد غده پستانی، چربی با hemal رشد می کند و کل پستان را تولید می کند، این یک تغییر می تواند از خارج ببیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. ChinaDiabeticOccurence rate of person blood - vessel complication and western country are compared, have the characteristic with capillary complication is tall and big hemal low complication.
[ترجمه گوگل]دیابت چین میزان بروز عارضه رگ خونی فرد و کشور غربی مقایسه می شود، مشخصه با عارضه مویرگی قد بلند و همال بزرگ کم عارضه است
[ترجمه ترگمان]در مقایسه با میزان عوارض جانبی و عوارض جانبی آن در ناحیه غربی، این عوارض دارای عوارض جانبی بسیار بالا و کمی پیچیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خونی (صفت)
sanguinary, sanguineous, bloody, gory, sanguine, hematic, haematic, hemal, haemal

وابسته به خون و رگها (صفت)
hemal

انگلیسی به انگلیسی

• of blood and blood vessels

پیشنهاد کاربران

بپرس