helping

/ˈhelpɪŋ//ˈhelpɪŋ/

معنی: کمک، یاری، یک وعده یا پرس خوراک، معین، ممد
معانی دیگر: کمک کننده، امدادگر، (خوراک) پرس، وعده، امدادگری، دادن کمک

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or process of one who helps.

(2) تعریف: a normal portion of food served to a person at one meal.
مشابه: portion

جمله های نمونه

1. helping the poor seems to be at a discount today!
ظاهرا این روزها دستگیری از مسکینان چندان متداول نیست !

2. start helping me and stop shirking!
شروع کن به کمک کردن به من و از زیر کار در نرو!

3. active in helping the poor
فعال در کمک به بینوایان

4. instead of helping the quake victims, they came out with the same old bromides
به جای کمک به زلزله زدگان همان حرف های پوچ گذشته را تحویل دادند.

5. ways of helping the poor
طرق کمک به فقیران

6. his mother was helping forward his ambitions
مادرش به پیشبرد جاه طلبی های او کمک می کرد.

7. his brother was always helping him out of scrapes
برادرش همیشه او را از مخمصه نجات می داد.

8. he is always forward in helping others
او همیشه مشتاق کمک به دیگران است.

9. we decided to give them a helping hand
تصمیم گرفتیم به آنها دست یاری بدهیم.

10. we must all do our part in helping the poor
ما باید همگی سهم خود را در کمک به مسکینان ادا کنیم.

11. we must find a more direct way of helping the poor
بایستی راه سرراست تری برای کمک به مستمندان بیابیم.

12. She dedicated her life to helping the poor.
[ترجمه گوگل]او زندگی خود را وقف کمک به فقرا کرد
[ترجمه ترگمان] اون زندگیش رو وقف کمک به فقرا کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I am grateful to you for helping me.
[ترجمه گوگل]من از شما ممنونم که به من کمک کردید
[ترجمه ترگمان]از اینکه به من کمک کردی ممنونم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He devoted his life to helping the poor as a penance for his past crimes.
[ترجمه گوگل]او زندگی خود را وقف کمک به فقرا به عنوان توبه ای برای جنایات گذشته خود کرد
[ترجمه ترگمان]او زندگی خود را وقف کمک به فقرا کرده بود تا به جنایات گذشته اش بپردازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Satellite broadcasting is helping to globalize television.
[ترجمه گوگل]پخش ماهواره ای به جهانی شدن تلویزیون کمک می کند
[ترجمه ترگمان]پخش ماهواره ای به تلویزیون globalize کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. A priest's pastoral duties include helping the poor and sick.
[ترجمه گوگل]وظایف شبانی یک کشیش شامل کمک به فقرا و بیماران است
[ترجمه ترگمان]وظایف روستایی کشیش ها شامل کمک به فقرا و بیماران می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. There's no hope to succeed; the secretary is helping the old manager back sadly.
[ترجمه گوگل]هیچ امیدی برای موفقیت وجود ندارد منشی با ناراحتی به مدیر قدیمی کمک می کند
[ترجمه ترگمان]هیچ امیدی برای موفقیت وجود ندارد؛ منشی با ناراحتی به مدیر قدیمی کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کمک (اسم)
support, accommodation, hand, adjoint, aid, service, help, assistance, helping, helper, assistant, succor, adjutant, subservience, avail, mate, relief, seconder, subserviency, furtherance, helpmeet, succorer

یاری (اسم)
aid, service, help, helping, companionship, adjutancy, succor, synergy

یک وعده یا پرس خوراک (اسم)
helping

معین (صفت)
certain, helping, given, aiding, specified, determined, defined, auxiliary, appointed, fixed, assigned, regular, supporting, thetic, thetical

ممد (صفت)
helping, assisting

انگلیسی به انگلیسی

• assisting, act of helping; serving, portion of food served
a helping of food is the amount that you get in a single serving.

پیشنهاد کاربران

واژه زیبای serving و تفاوت آن با portion وhelping چیست؟
1 - serving - وعده، نفر ( منظور غذای یک نفر است که ما نفر استفاده می کنیم ) ،
عبارت از مقدار مشخص غذا - دارو - مکمل بدنسازی که به صورت معمول در طب و تغذیه برای یک نفر در نظر گرفته می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

This recipe makes enough for four servings
رسیپی برای 4 نفر کافیه
The quantities given in the recipe should be enough for four servings
مقادیر گفته شده در رسیپی برای 4 نفر کافیه
مقادیر گفته شده در رسیپی برای 4 وعده کافیه
2 - helping - غذا به اندازه یک نفر،
حجمی از غذا که توسط یک فرد و یکباره برای خوردن انتخاب می شود ( توسط خود فردیا سر آشپز )
a small/large helping of pasta
پاستا به اندازه یک آدم بزرگ یا کوچک
He took another helping of dessert
او دوباره از دسر به اندازه یک نفر کشید
3 - portion - همان پرس غذا،
مقداری که معمولا در رستوران ها و فروشگاهها به اندازه یک نفر بسته بندی شده یا سرو می شود.
The portions are very generous in this restaurant
در این رستوران پرس غذاها پر و پیمان ( دست و دلبازانه ) است.
4 - serving اگر صفت باشد به معنی " غذاخوری " است
Do you have a serving dish I can put this in?
ظرف غذاخوری داری توش بریزم؟

کمکی
پرس غذا ، یه بشقاب غذا
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : help
✅️ اسم ( noun ) : help / helper / helping / helpfulness / helplessness
✅️ صفت ( adjective ) : helpful / helpless
✅️ قید ( adverb ) : helpfully / helplessly
مددکارانه
من دوست دارم که هر متنی که به فارسی ترجمه میشه به چند تلفظ گفته شود
help ing
معنی آن
کمک
میتونه به معنی بشقاب یا پرس هم باشه
مثلا:
He had a second helping
بشقاب دوم
یاری گر
مقدار، بخش ( در رابطه باغذا و نوشیدنی )
کمک کردن
مساعدتی
کمک
وعده ی غذایی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس