• : تعریف: a three-dimensional curve with a central axis and a steadily increasing, steadily decreasing, or constant circumference; spiral.
جمله های نمونه
1. dna has the shape of a helix
دی ان ا شکل حلزونی دارد.
2. Some biological molecules have the form of a helix.
[ترجمه گوگل]برخی از مولکول های بیولوژیکی شکل مارپیچ دارند [ترجمه ترگمان]برخی مولکول های زیستی به شکل یک مارپیچ هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. The spiral and its three dimensional expression, the helix, have a handedness that is intrinsic.
[ترجمه گوگل]مارپیچ و بیان سه بعدی آن، مارپیچ، دارای یک دستی است که ذاتی است [ترجمه ترگمان]مارپیچ و حالت سه بعدی آن، a هستند که ذاتی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. To change to a left handed helix it must pass through a fourth dimension.
[ترجمه گوگل]برای تغییر به مارپیچ چپ دست باید از بعد چهارم عبور کند [ترجمه ترگمان]برای تغییر به یک مارپیچ چپ دست، باید از یک بعد چهارم عبور کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. A helix is any line in which the curvature and torsion measured anywhere and everywhere are in a constant proportion.
[ترجمه گوگل]مارپیچ به هر خطی گفته می شود که در آن انحنا و پیچش اندازه گیری شده در هر جا و همه جا به نسبت ثابتی باشد [ترجمه ترگمان]یک مارپیچ، هر خطی است که در آن، انحنای و پیچش در هر جایی اندازه گیری می شوند و در هر کجا نسبت ثابت هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. The twisting of the chain into a helix is a large number of small twists by the individual amino acids.
[ترجمه گوگل]پیچاندن زنجیره به یک مارپیچ تعداد زیادی پیچش کوچک توسط اسیدهای آمینه منفرد است [ترجمه ترگمان]چرخش زنجیر به یک مارپیچ، تعداد زیادی از twists کوچک اسیده ای آمینه را تشکیل می دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. The entwined serpents forming a double helix gave birth to the Caduceus.
[ترجمه گوگل]مارهای در هم تنیده ای که یک مارپیچ دوگانه را تشکیل می دهند، کادوسیوس را به دنیا آوردند [ترجمه ترگمان]The که به هم پیچیده شده اند، یک مارپیچ دوگانه را تشکیل می دهند که to را به دنیا می آورد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. A right handed helix, moving away, is the departure of a friend.
[ترجمه گوگل]یک مارپیچ دست راست، دور شدن، خروج یک دوست است [ترجمه ترگمان]یک مارپیچ دادن راست، حرکت کردن، حرکت یک دوست است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. In the formation of the double helix, a total of 12 rotors are restricted per base pair stack.
[ترجمه گوگل]در تشکیل مارپیچ دوگانه، در مجموع 12 روتور در هر پشته جفت پایه محدود شده است [ترجمه ترگمان]در شکل مارپیچ دو رشته ای، در مجموع ۱۲ روتور به ازای هر جفت جفت باز محدود شده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The eastbound helix coiled against the sky like a giant concrete snail.
[ترجمه گوگل]مارپیچ به سمت شرق مانند یک حلزون بتنی غول پیکر در برابر آسمان پیچید [ترجمه ترگمان]مارپیچ eastbound مثل حلزونی محکم به آسمان پیچیده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Similar principles apply to helices: A right handed helix, moving forward, is anticlockwise and aggressive.
[ترجمه گوگل]اصول مشابهی در مورد مارپیچ ها اعمال می شود: مارپیچ راست دست که به جلو حرکت می کند، خلاف جهت عقربه های ساعت و تهاجمی است [ترجمه ترگمان]اصول مشابهی در مارپیچ وجود دارند: یک مارپیچ دست راست، حرکت به جلو، خلاف جهت عقربه های ساعت و aggressive است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Thus each double helix becomes two double helices, with the two new doublets remaining joined at the centromere.
[ترجمه دکتر جعفر فرزانه] بنابراین هر مارپیچ دوگانه ( مربوط برDNA ) به دو مارپیچ دو گانه تبدیل می شود ، هر دو مارپیچ دوگانه جدید در محل سانترومر بهم متصل باقی می مانند ( منظور کروماتید های خواهری متصل بهم در محل سانترومر است )
|
[ترجمه گوگل]بنابراین هر مارپیچ دوتایی به دو مارپیچ مضاعف تبدیل می شود و دو مارپیچ جدید در سانترومر به هم متصل می شوند [ترجمه ترگمان]در نتیجه هر مارپیچ دوتایی به دو مارپیچ دوگانه تبدیل می شود، با دو doublets های جدید که به the متصل شده اند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. The ends of a helix can be joined to form a continuous ring or torus.
[ترجمه گوگل]انتهای یک مارپیچ را می توان به هم متصل کرد تا یک حلقه یا چنبره پیوسته تشکیل شود [ترجمه ترگمان]انتهای یک مارپیچ می تواند به شکل یک حلقه یا تیوب پیوسته است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Accustomed to midnight, the helix and the cold finger of friction.
[ترجمه گوگل]عادت به نیمه شب، مارپیچ و انگشت سرد اصطکاک [ترجمه ترگمان]به نصف شب عادت داشتم، پیچک و انگشتان سرد اصطحکاک: [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. DNA double helix in solution become more loose in the presence of non - planar structure 4 - DHP derivatives.
[ترجمه گوگل]مارپیچ دوگانه DNA در محلول در حضور ساختار غیر مسطح 4 - مشتقات DHP شل تر می شود [ترجمه ترگمان]مارپیچ دوگانه DNA در محلول در حضور مشتقات - ۴ - dhp، آزاد شده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
[شیمی] مارپیچ [عمران و معماری] مارپیچ [برق و الکترونیک] مارپیچ پیچک سیمی تک لایه که یا دور یک استوانه پیچیده می شود و یا سختی سیم به اندازه ی کافی است که شکل مارپیچی خود را حفظ می کند. - مارپیچ، منحنی حلزونی [مهندسی گاز] مارپیچ [زمین شناسی] حلزون، مارپیچ، پیچک [نساجی] مارپیچ - فنر مانند [ریاضیات] پیچ، مارپیچ مستدیر، مارپیچ استوانه ای، منحنی مارپیچی، منحنی فنری، قرقره ی مارپیچی، منحنی حلزونی، مارپیچ، حلزونی، توماری [پلیمر] مارپیچ
انگلیسی به انگلیسی
• spiral, coil; object shaped like a spiral
پیشنهاد کاربران
NOUN 🗣️ هیٖ لیٖکس [چیزی بین لیٖکْس و لِکْس ) PLURAL NOUN helices 🗣️ هیٖ لیسیٖز a shape like a spiral or a line curved around a cylinder or cone @OxfordDictionary. co. uk
A curve that goes around a central tube or cone shape in the form of a spiral پیچه
helix ( ریاضی ) واژه مصوب: پیچه 2 تعریف: خمی واقع بر یک استوانه یا مخروط که مولدهای استوانه یا مخروط را با زاویۀ ثابتی قطع می کند
معنای سحابی چشم خدا بسیار زیبا و برازنده است
فنری
مارپیچ و نام سحابی در کهکشان کهبه چشم خدا معروف است