1 - به تعویق انداختن 2 - معطل کردن
جایی گیر کردن
ب تعویق افتادن
من سه بار گیر افتادم به زور اسلحه
دیالوگ سریال suite فصل یک اپیزود ۵
معطل شدن توی ترافیک
مهار کردن
برپا کردن
برگزار کردن
برگزار کردن
معنی گرفتار شدن هم داره برای مثال جمله ای دیدم که زده بود وی گات هلد آپ این ترفیک=
ما در ترافیک گرفتار شده بودیم ( یا گیر افتاده بودیم ) - - البته در این صورت با گت میاد ( get )
ما در ترافیک گرفتار شده بودیم ( یا گیر افتاده بودیم ) - - البته در این صورت با گت میاد ( get )
سرقت شده توسط کسی
دست برد زدن
being held up
دست برد زدن
دزد زد.
بالا نگه داشتن
دریافت کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)