تعلیق شدن
مهار کردن
پشیمان
مانع پیشرفت ما شد، پیشرفت ما را به عقب کشاند.
تردید داشتن
به نقل از کمبریج:
to stop someone developing or doing as well as they should 
مثال:
 . She felt that having children would hold her back 
جلوی پیشرفت کسی را گرفتن
مانع کار کسی شدن
مثال:
جلوی پیشرفت کسی را گرفتن
مانع کار کسی شدن
نگفتن واقعیت
ابراز نکردن نشان ندادن