صفت ( adjective )
حالات: heftier, heftiest
مشتقات: heftily (adv.), heftiness (n.)
حالات: heftier, heftiest
مشتقات: heftily (adv.), heftiness (n.)
• (1) تعریف: of considerable weight or bulk.
• متضاد: light
• مشابه: heavy, ponderous, weighty
• متضاد: light
• مشابه: heavy, ponderous, weighty
- She had to carry her hefty suitcase all the way up to the sixth floor.
[ترجمه A.A] او مجبور بودچمدان سنگینش را همه راه تاطبقه ششم حمل کند|
[ترجمه گوگل] او مجبور شد چمدان سنگین خود را تا طبقه ششم حمل کند[ترجمه ترگمان] تمام راه را تا طبقه ششم برده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: of a person, large and strong.
• متضاد: slight
• مشابه: burly
• متضاد: slight
• مشابه: burly
- Her husband is hefty like a sumo wrestler.
[ترجمه گوگل] شوهرش مثل یک کشتی گیر سومو تنومند است
[ترجمه ترگمان] شوهرش مثل کشتی گیر سومو سنگین و سنگین است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] شوهرش مثل کشتی گیر سومو سنگین و سنگین است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید