heel

/ˈhiːl//hiːl/

معنی: عقب، ته، پاشنه، پاشنه جوراب، پشت سم، پاهای عقب، پاشنه کف، پاشنه گذاشتن، یک ور شدن، کج شدن، مسلح کردن
معانی دیگر: پاشنه ی کفش، پاشنه ی جوراب، نیروی خرد کننده، نیروی ستمگر، با پاشنه ی پا (یا کفش) زدن یا فشردن، پاشنه مال کردن، پامال کردن، با پاشنه راندن، (از نزدیک کسی را) تعقیب کردن، (از نزدیک) دنباله روی کردن، (عامیانه) پول دادن به، وسیله دادن به، مسلح کردن یا شدن، پاشنه ی کفش را تعمیر کردن، پاشنه ی پا، پا شنا، بسل، (در جانوران) پشت سم، پشت پا، هر چیز پاشنه مانند: سر و ته نان ساندویچی، پوست پنیر هلندی، پاشنه ی دست (کف دست در مجاورت شست)، بخش پایین دیرک یا تیر کشتی، مقدار کم آشامیدنی که ته بطری باقیمانده باشد، (عامیانه) آدم رذل، آدم بی وجدان، آدم بی غیرت، (رقص) پاشنه ها را به طور آهنگین حرکت دادن، پایکوبی کردن، (به ویژه در مورد کشتی) به یکسو خم شدن، لم دادن، خم شدگی، تمایل، کژی، کژ (یا مایل) کردن، به یکسو خم کردن، میزان خم شدگی (کشتی یا قایق و غیره)، درجمع پاهای عقب جانوران، پاشنه گذاشتن به

بررسی کلمه

اسم ( noun )
عبارات: at one's heels, down at the heels, kick up one's heels
(1) تعریف: the round, rear part of the human foot, or the corresponding part in animals.

(2) تعریف: the part of a shoe that supports the heel of a human foot.

(3) تعریف: the end piece, as of a loaf of bread.

(4) تعریف: something resembling a human or animal heel in appearance or function.

(5) تعریف: the raised part of the palm of a human hand, next to the wrist.

(6) تعریف: (informal) a thoroughly disreputable or untrustworthy man.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: heels, heeling, heeled
• : تعریف: to provide (shoes or boots) with heels.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: of a dog, to follow closely behind its owner at a command.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: heels, heeling, heeled
• : تعریف: to lean to one side, as a boat.
مشابه: list
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to cause to lean to one side.
اسم ( noun )
• : تعریف: a leaning to one side.
مشابه: list

جمله های نمونه

1. heel in
(کشاورزی) ریشه ی گیاه را موقتا با خاک پوشاندن (تا بعدا کاشته شود)

2. a heel of ten degrees to the right
خم شدگی ده درجه به سوی راست

3. at heel
در دنبال،کمی در پشت سر،کمی بعد از

4. to heel
1- کمی پشت سر،در عقب سر،در دنبال 2- تحت کنترل،در مهار،منضبط

5. a built-up heel
پاشنه ی کفش که آن را بلندتر کرده باشند

6. under the heel of fascism
زیر فشار ستمگرانه ی فاشیسم

7. under the heel of invaders
زیر چکمه های اشغالگران

8. turn one's heel
ناگهان چرخ زدن یا بازگشتن،روی پاشنه چرخیدن

9. shoes with low heel
کفش های پاشنه کوتاه

10. greed is the achilles' heel of many rich people
طمع نقطه ضعف بسیاری از پولداران است.

11. to teach a dog to heel
به سگ ردگیری (شکار) را آموختن

12. show (somebody) a clean pair of heel
(خودمانی) فرار کردن (از گیر کسی)،زدن به چاک

13. Even Achilles was only as strong as his heel.
[ترجمه گوگل]حتی آشیل هم به اندازه پاشنه پا قوی بود
[ترجمه ترگمان]حتی آشیل هم به اندازه پاشنه او قوی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. i heel over head fall in love with you.
[ترجمه 😆] من از تو بدم میاد
|
[ترجمه محمداحسان] آب از سرم گذشت در عشق تو ( عشق تو باعث شد دیگر هیچ چیز برایم مهم نباشد )
|
[ترجمه گوگل]من پاشنه بالای سرم عاشقت میشم
[ترجمه ترگمان]من تو را دوست دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. There's a hole in the heel of my stocking.
[ترجمه گوگل]یک سوراخ در پاشنه جوراب من وجود دارد
[ترجمه ترگمان]حفره ای در پاشنه جوراب من وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Her dog yelped and came to heel.
[ترجمه گوگل]سگش فریاد زد و به پاشنه افتاد
[ترجمه ترگمان]سگش زوزه کشید و به راه افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Quite unexpectedly he turned on his heel and walked out of the door.
[ترجمه گوگل]خیلی غیر منتظره روی پاشنه اش چرخید و از در بیرون رفت
[ترجمه ترگمان]ناگهان برگشت و از در بیرون رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. She snagged a heel on a root and tumbled to the ground.
[ترجمه گوگل]او یک پاشنه را به یک ریشه کوبید و روی زمین افتاد
[ترجمه ترگمان]با پاشنه پا روی زمین گیر کرد و روی زمین افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. She spun on her heel and walked out.
[ترجمه گوگل]روی پاشنه اش چرخید و بیرون رفت
[ترجمه ترگمان]روی پاشنه پا چرخید و بیرون رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. The desire for publicity became her Achilles' heel.
[ترجمه گوگل]میل به تبلیغات پاشنه آشیل او شد
[ترجمه ترگمان]تمایل به تبلیغات پاشنه آشیل او شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عقب (اسم)
back, rear, behind, heel, rear part

ته (اسم)
base, stub, bottom, bed, heel, butt, extremity, fundament

پاشنه (اسم)
stern, pivot, heel, talon, trigger, heelpiece

پاشنه جوراب (اسم)
heel

پشت سم (اسم)
heel

پاهای عقب (اسم)
heel

پاشنه کف (اسم)
heel

پاشنه گذاشتن (فعل)
heel

یک ور شدن (فعل)
tip, heel, tilt

کج شدن (فعل)
lean, swerve, heel, slant, tilt, careen, lurch

مسلح کردن (فعل)
rig, arm, equip, heel, panoply

تخصصی

[عمران و معماری] پاشنه
[نساجی] پایه خارها در نوار خاردار کرد - پاشنه - پاشنه جوراب - یک ورکردن - کج شدن - پاهای عقب جانوران
[ریاضیات] پاشنه

انگلیسی به انگلیسی

• back part of the foot; part of a sock or stocking which covers the heel; back part of the sole of a shoe; scoundrel, dishonorable person
put a heel on a shoe
your heel is the back part of your foot, just below your ankle.
the heel of a sock or shoe is the part covering or below the heel.
see also achilles heel.
if you dig your heels in, you refuse to be persuaded to do something.
if one event or situation follows hard on the heels or hot on the heels of another, it happens very quickly after it.
if you take to your heels, you run away; a literary expression.

پیشنهاد کاربران

heel of hand
پاشنه دست
heel
پاشنه
مثال: She wore high heels that clicked on the pavement as she walked.
او کفش هایی با پاشنه بلند پوشید که هنگام راه رفتن به روی سنگفرش صدای کلیک می دهند
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
heel 2 ( n ) = ( also hand heel, palm heel ) =the raised part of the inside of the hand where it joins the wrist
heel
heel 1 ( n ) ( hil ) =the back part of the foot below the ankle
heel
نام تعدادی از اعضای بدن به انگلیسی:
head = سر
neck = گردن
shoulder = شانه
arm = بازو
chest = قفسه سینه
armpit = زیر بغل
nipple = نوک سینه
elbow = آرنج
...
[مشاهده متن کامل]

forearm = ساعد
back = کمر
stomach = شکم، معده
navel / belly button / tummy button = ناف
waist = دور کمر
small of the/one's back = گودی کمر
hip = باسن، ناحیه کنار باسن
buttocks = باسن
❗️لطفا دو کلمه ی hip و buttocks را در گوگل سرچ کنید تا تفاوت بین این دو را با تصاویر بهتر متوجه شوید
leg = پا
groin = کشاله ران
thigh = ران
knee = زانو
shin = ساق پا
calf = نرمه ساق پا
heel = پاشنه پا
instep = روی پا
sole = کف پا
ankle = مچ پا، قوزک پا
arch of the foot = قوس پا، گودی کف پا

I am teaching my puppy how to heel
یاده سگم دارم میدم که چطور گوش بحرفم بکنه
To heel مهار کردن
پاشنه پا
قسمت برجسته کف دست شبیه به پاشنه ( نقاط برجسته بالای مچ دست )
A tired brown spaniel kept close at their heels.
یه سگ قهوه ای اسپانیال هم پشت سرشون ، حرکت میکرد

!Heel
به سگ هم میگن تا کنار پای صاحابش راه بره
the back part of the foot below the ankle
Heel : پاشنه ( پا، کفش، جوراب ) ، ( مجازاً ) کفشِ پاشنه دار ، آدمِ پَست، آدمِ بی ملاحظه، آدمِ حقیر
کفش پاشنه بلند ( اختصاری )
پاشنه کفش
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس