heavyset

/ˈheviˌset//ˈheviˌset/

معنی: کلفت، زمخت، چهارشانه، جامد، کلفت و کوتاه، سخته
معانی دیگر: سمین، کت و کلفت، چهارشانه و نسبتا چاق، فربه، خپل، جسم سخت وجامدومتراکم

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: having a stocky, stout body.
مشابه: chunky

جمله های نمونه

1. his father is a heavyset man
پدرش مرد چاق و چله ای است.

2. A heavyset man walks out of the main building, and approaches them.
[ترجمه گوگل]مردی سنگین وزن از ساختمان اصلی بیرون می آید و به آنها نزدیک می شود
[ترجمه ترگمان]یک مرد قوی هیکل از ساختمان اصلی خارج می شود و به آن ها نزدیک می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Oliver Ingraham was a heavyset man with silver hair.
[ترجمه گوگل]الیور اینگراهام مردی بود سنگین وزن با موهای نقره ای
[ترجمه ترگمان]اولیور Ingraham مرد تنومندی با موهای نقره ای بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Charles was short, heavyset, and forty-three years old.
[ترجمه گوگل]چارلز کوتاه قد، قد بلند و چهل و سه ساله بود
[ترجمه ترگمان]چارلز کوتاه قد، قوی هیکل و چهل و سه ساله بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Four heavyset men stood in the gubernatorial anteroom.
[ترجمه گوگل]چهار مرد سنگین وزن در جلو اتاق فرمانداری ایستاده بودند
[ترجمه ترگمان]چهار مرد قوی هیکل در سرسرا ایستاده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A middle aged heavyset woman, with short wavy red hair and sea green eyes walked in.
[ترجمه گوگل]زنی میانسال سنگین و با موهای قرمز مواج کوتاه و چشمان سبز دریایی وارد خانه شد
[ترجمه ترگمان]یک زن میان سال میان سال، با موهای کوتاه و مواج و چشمان سبز و سبز، داخل اتاق شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. My band director, Virgil a tall heavyset man with dark wavy hair a gentle, winning demeanor.
[ترجمه گوگل]مدیر گروه من، ویرجیل، مردی قد بلند با موهای مواج تیره، رفتاری ملایم و برنده
[ترجمه ترگمان]کارگردان گروه من، ویرژیل مردی درشت هیکل با موهای مجعد سیاه، رفتاری آرام و برنده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Heavyset, deliberate in her movements, she took something from a table and moved from sight.
[ترجمه گوگل]او که در حرکاتش سنگین بود، چیزی را از روی میز برداشت و از دید دور شد
[ترجمه ترگمان]زمختی که در حرکاتش سنجیده بود چیزی از روی میز برداشت و از دید دور شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She is a graying, heavyset woman who seems to have aged beyond her years.
[ترجمه گوگل]او یک زن خاکستری و سنگین است که به نظر می رسد بیش از سال های خود پیر شده است
[ترجمه ترگمان]او a است، یک زن چاق که به نظر می رسد در ورای سال ها پیرتر شده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He is rather heavyset, wears a beard.
[ترجمه گوگل]او نسبتاً سنگین است، ریش دارد
[ترجمه ترگمان]او یک heavyset است، ریش می پوشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He was tall and heavyset.
[ترجمه گوگل]قد بلند و سنگینی داشت
[ترجمه ترگمان]قد بلند و قوی هیکل بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I saw a heavyset boy.
[ترجمه گوگل]یه پسر سنگین دیدم
[ترجمه ترگمان]من یه پسر قوی رو دیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Associated Press photographers saw six federal agents carrying a struggling, heavyset man on to the plane.
[ترجمه گوگل]عکاسان آسوشیتدپرس 6 مامور فدرال را دیدند که مردی سخت و سنگین را به داخل هواپیما حمل می کردند
[ترجمه ترگمان]عکاسان آسوشیتد پرس شش مامور فدرال را دیدند که یک مرد قوی هیکل را باخود حمل می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The story ran on the cover of the women s pages, with three good-size pictures of heavyset black women.
[ترجمه گوگل]این داستان روی جلد صفحات زنان، با سه عکس با اندازه خوب از زنان سیاه‌پوست سنگین منتشر شد
[ترجمه ترگمان]داستان بر روی جلد صفحات زنان نوشته شده بود، با تصاویر سه سایز مناسب از زنان سیاه پوست درشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کلفت (صفت)
thick, burly, heavyset, stocky, squatty, thick-set

زمخت (صفت)
hard, raucous, rough, coarse, gross, rude, tough, incult, rugged, impolite, churlish, blowsy, blowzy, crude, clumsy, heavyset, hoarse, crass

چهارشانه (صفت)
broad-shouldered, heavyset, square-shouldered

جامد (صفت)
rigid, solid, massy, exanimate, heavyset, insensitive, illiquid, inorganic

کلفت و کوتاه (صفت)
snub, heavyset

سخته (صفت)
heavyset, weighed

انگلیسی به انگلیسی

• stocky, stout, portly
someone who is heavy-set has a large, solid body; used in american english.

پیشنهاد کاربران

Someone who is heavyset has a large, wide, strong body
صفت
درشت اندام، دارای بدن بزرگ، پهن و قوی
He is a heavyset man with a beautiful tenor voice
Lemay was heavyset and was said to require two chairs when he sat in the assembly
Synonyms
stocky
thickset
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/heavyset
هیکلی
چهار شانه
درشت اندام

آدم قوی و هیکلی

بپرس