heat

/ˈhiːt//hiːt/

معنی: اشتیاق، حرارت، گرمی، گرما، وهله، تحریک جنسی زنان، طلب شدن جانور، تندی، نوبت، گرم کردن، بر انگیختن، بهیجان امدن
معانی دیگر: دما، گرمش، تف، تفس، داغی، گرمای زیاد، حرارت شدید، میزان گرما، درجه ی حرارت، آب و هوای گرم، گرمسازی (اتاق یا ساختمان)، شوفاژ، رنگ یا ظاهر حاکی از گرمی، احساس قوی، هیجان، شوریدگی، جوش و خروش، خشم، تندخویی، شدت وحدت، بحران، کشاکش، بحبوحه، گیرودار، میانگاه، گرماگرم، اوج، (برخی مسابقات ورزشی) دوره، روند، دور، دوره ی مقدماتی، مسابقه ی حذفی، (به ویژه در جانوران) فحل، فحل شدگی، ورتاکی، گشن خواهی، دوره ی گشن خواهی، (امریکا - خودمانی) زور و تهدید، فشار زیاد، پلیس، هفت تیر، گرم کردن یا شدن، تفتیدن، حرارت دادن یا گرفتن، تبسیدن، تفتن، تفسیدن، هیجان زده شدن، به جوش و خروش آمدن، (فلز گدازی) گدازش، (مقدار فلز گداخته شده در هر کوره) میزان گدازش، آماسیدن، سرخ و متورم کردن یا شدن، ملتهب کردن یا شدن، برافروخته کردن یا شدن، عصبانیت، فحلیت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the form of energy that one feels as warmth, or the state of being warm; warmth; hotness.
مترادف: hotness
مشابه: burning, fervor, warmth, white heat

- The sun gives off tremendous heat.
[ترجمه دریا] خورشید گرمای فوق العاده ای می دهد.
|
[ترجمه گوگل] خورشید گرمای فوق العاده ای می دهد
[ترجمه ترگمان] خورشید گرمای عظیمی را ساطع می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Without heat, the apartment was unbearably cold.
[ترجمه گوگل] بدون گرما، آپارتمان به طور غیر قابل تحملی سرد بود
[ترجمه ترگمان] آپارتمان بدون گرما به طرز غیرقابل تحملی سرد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We warmed ourselves by the heat of the fire.
[ترجمه Miss] ما خودمان را با حرارت اتش گرم کردیم
|
[ترجمه گوگل] از گرمای آتش گرم شدیم
[ترجمه ترگمان] با گرمای آتش، خود را گرم کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the degree or sensation of hotness of warmth.
مترادف: hotness
مشابه: fervor, fever, throb, warmth

(3) تعریف: intensity of emotion; anger; passion; enthusiasm.
مترادف: ardor, fervor, intensity, passion, vehemence
مشابه: enthusiasm, excitement, fever, fire, flame, hotness, seethe, warmth, white heat, zeal

(4) تعریف: hot weather.
مترادف: heat wave
متضاد: cold
مشابه: dog days, summer, swelter

(5) تعریف: the state of being prepared for sexual activity, as with female animals.
مشابه: rut

(6) تعریف: in sports, a race that ones runs to qualify for the main race.
مشابه: preliminary, race

(7) تعریف: in physics, a form of energy transfer measured by temperature differences between one system, object, or medium, and another.

(8) تعریف: (slang) coercion, or other sorts of pressure.
مترادف: coercion, force, pressure
مشابه: compulsion, duress
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: heats, heating, heated
(1) تعریف: to cause to become warm or hot (often fol. by up).
مترادف: warm
مشابه: chafe, reheat

(2) تعریف: to cause to become emotionally excited or aroused.
مترادف: arouse, excite, fire, ignite, inflame
مشابه: enthuse, fever, flush, intensify, kindle, quicken, rouse, stimulate, stir
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to become warm or hot (often fol. by up).
مترادف: warm

(2) تعریف: to become emotional excited or aroused.
مترادف: fire, inflame
مشابه: kindle, warm

(3) تعریف: (informal) of a situation, to become more intense (usu. fol. by up).
مترادف: intensify
مشابه: quicken

- The debate was heating up.
[ترجمه حمید] بحث بالا گرفته بود
|
[ترجمه گوگل] بحث داغ شده بود
[ترجمه ترگمان] بحث بر سر گرمایش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The economy is heating up.
[ترجمه گوگل] اقتصاد در حال گرم شدن است
[ترجمه ترگمان] اقتصاد در حال گرم کردن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. heat and humidity enervate me
گرما و رطوبت مرا بی رمق می کند.

2. heat causes clay to bind
حرارت موجب سخت شدن خاک کوزه گری می شود.

3. heat is convertible into electricity
حرارت را می توان تبدیل به الکتریسته کرد.

4. heat loss due to faulty insulation
هدر رفتن حرارت به واسطه ی عایق بندی نادرست

5. heat radiates
گرما ساطع می شود.

6. heat resistant
گرما پایا،مقاوم در برابر حرارت

7. heat softens iron
حرارت آهن را نرم می کند.

8. heat turns water into steam
گرما آب را تبدیل به بخار می کند.

9. heat water until it boils
آب را گرم کن تا جوش بیاید.

10. heat waves shimmered before my eyes and distorted the faraway mountains
موج های گرما جلو چشمم می لرزیدند و کوه های دوردست را کج و معوج می نمودند.

11. heat up
کم کم گرم شدن یا کردن

12. a heat of 50 degrees
حرارت 50 درجه

13. a heat wave
موج هوای گرم

14. blistering heat
گرمای طاقت فرسا (تاول ساز)

15. blue heat in metals
رنگ آبی فلزات داغ

16. equatorial heat
گرمای حاره ای (یا استوایی)

17. extreme heat
شور گرما

18. intensive heat
گرمای فزونگر

19. noonday heat
گرمای وسط روز

20. oppressive heat
گرمای طاقت فرسا

21. the heat and the heavy work killed him and he had to lie down
گرما و کار شاق او را بی تاب کرد و مجبور شد دراز بکشد.

22. the heat dissolved the candles
حرارت شمع ها را آب کرد.

23. the heat latent in firewood
حرارت موجود (نهفته) در هیزم

24. unseasonable heat
گرمای غیر عادی

25. the heat of the day
گرم ترین هنگام روز

26. a plant's heat tolerance
قدرت تحمل حرارت توسط یک گیاه

27. if you heat metal it will melt
اگر به فلز گرما بدهی گداخته می شود.

28. in the heat of ghom
در هوای گرم قم

29. in the heat of the battle
درگیرو دار جنگ

30. quantity of heat
مقدار گرما

31. radiation of heat from a heater
تابش گرما از بخاری

32. the fervent heat of the desert sun
گرمای سوزان آفتاب صحرا

33. the indolent heat of the afternoon
گرمای سست کننده ی بعدازظهر

34. the oppressing heat of august
گرمای طاقت فرسای ماه اوت

35. the stifling heat of ghom
گرمای خفقان آور قم

36. the sun's heat
گرمای خورشید

37. the sweltering heat of a summer afternoon
گرمای سوزان یک بعد از ظهر تابستان

38. the torrid heat of the desert
گرمای سوزان صحرا

39. the water's heat was intense
گرمای آب شدید بود.

40. to retain heat
حرارت را نگهداشتن

41. to retort heat
حرارت را پس افکندن

42. a fire emitting heat and smoke
آتشی که گرما و دود می دهد

43. in summer the heat increases
در تابستان گرما بیشتر می شود.

44. in winter, we heat our houses
در زمستان خانه های خود را گرم می کنیم.

45. loss of body heat
از دست دادن گرمای بدن

46. metal pervious to heat
فلزی که حرارت را عبور می دهد

47. some of the heat wasted in this process is recovered later
مقداری از حرارت از دست رفته در این فرآیند بعدا دوباره جبران می شود.

48. the conduction of heat
رسانش گرما

49. the extremes of heat and cold
بالاترین درجات گرما و سرما

50. the influence of heat on plants
اثر گرما بر گیاهان

51. this degree of heat is tolerable
این میزان حرارت تحمل پذیر است.

52. to be in heat
مرمر کردن،فحل شدن،ورتاک شدن،گشن خواه شدن

53. a plastic with a heat stability of 200 centigrades
یک پلاستیک با پایداری در برابر حرارت به میزان 200 درجه ی سانتی گراد

54. high humidity combined with heat made breathing difficult
رطوبت زیاد همراه با گرما تنفس را دشوار کرده بود.

55. matter is dilated by heat
ماده در اثر گرما منبسط می شود.

56. the dynamic theory of heat
نظریه ی پویایی حرارت

57. the rent also includes heat
کرایه شامل (هزینه ی) گرم سازی هم می شود.

58. they spoke together with heat
آنان با تندی با یکدیگر حرف زدند.

59. they won the first heat
آنها دور اول را بردند.

60. he soon acclamated to the heat and was not uncomfortable
چیزی نگذشت که به گرما عادت کرد و دیگر ناراحت نبود.

61. the sun radiates light and heat
خورشید نور و گرما ساطع می کند.

62. the sun transmits light and heat
خورشید نور و گرما ترارسانی می کند.

63. to be cooked at low heat
با حرارت کم پخته شود.

64. a cool breeze that mitigated the heat
نسیم خنکی که گرما را کمتر می کرد.

65. metals that yield under pressure and heat
فلزاتی که تحت فشار و گرما خم می شوند.

66. my body wanted a fence against heat and cold
در برابر سرما و گرما بدنم فاقد دفاع بود.

67. she could not tolerate the extreme heat of kashan
او تاب تحمل گرمای شدید کاشان را نداشت.

68. the emotional language used in the heat of argument
حرف های تندی که در شور مباحثه رد و بدل می شود

69. the human body adjusts itself to heat and cold
بدن انسان خود را با سرماو گرما تطبیق می دهد (سازگار می کند).

70. the white desert sand reflects the heat of the sun
شن های سپید صحرا حرارت خورشید را پس تافت می کنند.

مترادف ها

اشتیاق (اسم)
thirst, longing, appetence, appetency, enthusiasm, anxiety, heat, solicitude, appetite, hunger, hankering, avidity

حرارت (اسم)
fire, impressment, verve, heat, zeal, ardor, warmth, impetuosity, dash, ginger

گرمی (اسم)
cordiality, heat, stew, zeal, fervor, ardor, mettle, fervency, warmth, glow, zing, rut

گرما (اسم)
heat, therm

وهله (اسم)
onset, occasion, place, heat, stage, reprise, instant

تحریک جنسی زنان (اسم)
heat

طلب شدن جانور (اسم)
heat

تندی (اسم)
acceleration, speed, velocity, rapidity, pace, rigor, pungency, celerity, acerbity, fire, acrimony, violence, angularity, virulence, heat, impetuosity, petulance, choler, kick, petulancy, discourtesy, fastness, inflammability, tempest, ginger

نوبت (اسم)
shift, period, round, turn, alternation, periodicity, intermittence, innings, heat, tour, reprise

گرم کردن (فعل)
anneal, heat, warm, braise, furnace

برانگیختن (فعل)
abet, cheer, prod, arouse, infuse, roust, excite, abrade, stimulate, act, actuate, evince, exacerbate, exasperate, nettle, sick, heat, irritate, whet, impulse, put out, impassion, prompt, foment, instigate, provoke

بهیجان امدن (فعل)
heat, flush, quake

تخصصی

[عمران و معماری] گرما - حرارت - گرم کردن
[برق و الکترونیک] حرارت
[مهندسی گاز] حرارت، گرما، گرم کردن
[زمین شناسی] گرما انرژی حاصل از تبدیل یک سیستم با دمای بالا به سیستم دمای پایین. چنین فرآیندی، نهایتا به تعادل گرمایی ختم می شود.
[نساجی] گرما - گرم کردن - حرارت - حرارت دادن
[ریاضیات] حرارت، گرما
[آب و خاک] گرما

انگلیسی به انگلیسی

• warmth, high temperature; excitement, passion; early part of a race; state of being prepared for sexual activity (in female animals)
become hot; make hot
when you heat something, you raise its temperature.
heat is warmth or the quality of being hot.
heat also refers to the temperature of something that is warm.
heat is also a source of heat, for example a cooking ring.
you also use heat to refer to a state of strong emotional feeling, especially anger or excitement.
the heat of a particular activity is the point where there is the greatest activity or excitement.
a heat is a race or competition whose winners take part in another one, against winners of similar races or competitions.
see also heated, heating.
when something heats up, it gradually becomes hotter.
when you heat up food that has already been cooked, you make it hot again.

پیشنهاد کاربران

گرما، گرم کردن
مثال: She turned up the heat because it was cold outside.
او حرارت را بیشتر کرد زیرا بیرون سرد بود.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
heat: گرما
( معنای ضمنی )
موقعیت ناخوشایند
to feel the heat
گرم کردن مثلاً گرم کردن غذا
دامپزشکی و علوم دامی
فحلی
سرما
حرارت . گرما
Need For Speed HEAT
Heater بخاری
حرارت
گرما
medium heat حرارت متوسط _ شعله متوسط
گرما ، حرارت
heat ( فیزیک )
واژه مصوب: گرما
تعریف: نوعی انرژی مربوط به حرکت اتم ها یا مولکول ها که ازطریق رسانش و همرَفت و تابش قابل انتقال است
حرارت، حرارت دادن، گرما، گرم کردن
به معنی شوفاژ و گرمکن هم هست ( heat is a system that makes house warm )
a preliminary round in a race or contest
این واژه اَز - حرارت - در عربی گرفته شده و اَز زبان عربی به انگلیسی واردشده
حرارت
body temperature
حرارت بدن
دوره ی تحریک جنسی به خصوص در حیوانات
حرارت و گرما و توجه
سیستم گرمایشی:
?Is there heat in the house
سیستم گرمایشی ، هست ( وجود داره ) توی خونه؟
حرارت
اشتیاق. کشاکش
گرمایش، تجهیزات گرمایشی
گرما
مخمصه
داغ ، شوق، حرارت
هیجان، اشتیاق
گرم کردن<= ( Heat ( v
گرم کردن
حرارت _ گرما
حرارت، گرما
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٩)

بپرس